یه دعای قشنگ!
الهـــی!
نه من آنـم که ز فیـــض نگهــت چشــم بپوشــم؛
نه تـو آنـی که گـــدا را ننــوازی به نگـاهــی...
الهـــی!
نه من آنـم که ز فیـــض نگهــت چشــم بپوشــم؛
نه تـو آنـی که گـــدا را ننــوازی به نگـاهــی...
اوایل که سپیده اومده بود بیان ، خیلیا فکر میکردن جفتمون ، منیم:|
هنوزم کسی هست همچین فکری کنه؟
یهو سوال شد واسم😐
خب خیلی ناگهانی متوجه شدم که بلک تم هم جمع کرد رفت از بلاگفا...
و دیگه فعالیتی نداره ..
بعنوان یه نفر که مدت زیادیه میشناسمش ، واقعا ناراحت شدم؛
چون وجود قالباش و فعال بودنش ، یه نوع دلگرمی بود برای بلاگرها و یکی از دلایل موندنِ خیلی از کاربرا توی بلاگفا..
از این به بعد احتمالا بلاگفا هم مثل بیان کم کم خلوت خواهد شد...
خب بذارین از امروز بگم براتون
بعد از سه زنگ پشت سر هم اختصاصی ( به ترتیب شیمی ، فیزیک ، حسابان ) نوبت به زنگ ادبیات رسید!
قرار بود که درس طوقی رو دبیرمون از کل کلاس بپرسن.
و خب شروع کردن..
۴ ، ۵ نفر رو صدا زدن و میکروفونشون رو وصل کردن بعد از اونا ، یکی از بچهای کلاس رو صدا کردن که جلسه ی پیش میکروفونش رو وصل نکرد.
اوشون همون جلسه ی قبل گفته بود که داوطلب میشم حتما.
و دبیرمون این رو بهش گفت و گفت که باید ازش بپرسن.
وقتی میکروفون وصل شد و شروع کرد به صحبت ، هممون تعجب کردیم!
آره ، صدا صدای خودش نبود.
اصلا صدای یکی از بچهای کلاس/مدرسه هم نبود.
اکیپ مقابلشون که یجورایی باهاشون لج و لجبازی دارن وایسادن به تیکه انداختن..
و بنظرتون ری اکشن دبیر چی بود؟!
هیچی!
حتی یه کلمه هم به روی کسی نیاورد.
و جالبه ، رفیقای اون همکلاسی حتی اومدن طرفداری و دعوا :))
نه تو گروه دوستانه یا پیوی ها!
نه؛ دقیقا جلوی خود معلم :)
بعد از اون ، خب همگی با جَوّ کلاسای ادبیات آشنا هستین و حتما میدونین که اکثر دبیرای ادبیات بینش شوخی زیاد میکنن؛
این دبیر ما هم شوخی کرد و بچها گیر دادن برای ویدیوکال ، که خب قبول نمیکرد.
بینش بچه ها هی تیکه مینداختن و سعی داشتن که کار بدِ اون اکیپ رو بولد کنن.
همینجوری در حال اصرار برای ویدیوکال بودن که منم گفتم خانوم بیاین دیگه :(
ایشونم گفتن فلانی آهنگ گذاشتی برقصی به منم میگی بیاین دیگه؟
اینجا کلاسه یا عروسی؟😂
سپیده هم که میخواست به در بگه دیوار بشنوه ، گفت خانم فلانی(من ینی) کلا مسئول بساط لهو و لعبه😂💔
منم ریپ زدم که آره کلا عامل فساد کلاسم=)
چون از این بحثا و این مدل شوخیا زیاد پیش میومد تو کلاس ، من برام چیز عادی ای بود و کلا از هفت عالم بیخبر بودم😂
بعدا که اومدیم تو گروه خودمون ، سپیده تعریف کرد که آره ، همش تیکه و کنایه بوده
و منم ناخواسته صاف زده بودم تو هدف ÷)
خلاصه کههه نتیجه اخلاقی پست شد ، از این کارای بد نکنین ، یهو کل بچهای کلاس همه بچهای خوبی میشن و لوتون میدن :))
+نکته! این اکیپ واقعا حقشون بود ، چون دیگه شور پیچوندن و تقلب و همه چیو درآورده بودن :!
طی مشکلات یهویی واتس اپ که خب خیلی بعید هم نیستند؛ داشتم پیام تایپ میکردم که یِـهو (با لحن ابوطالب حسینی بخونیدش) وقتی ارسال شد ، تاریخ زد ۲۱ نوامبر ۲۰۵۱ !
یعنی سی سال رفت جلو'-'
و من یه لحظه به این فکر کردم که یعنی سی سال بعد هم همینجوری که کتابام رو تخت پهنه ( بعله از روی میز و زمین درس خوندن فراریم ) ، دارم چت میکنم؟
وای بر من خب:|♡
۳۰ سال بعد خودتونو تو چ جایگاهی میبینین واقعا؟
مدت زمان خیلی زیادیه💔
دیگه چ خبر؟
خوش میگذره؟
اولین هفته ی کاری سال جدید چطوره؟
اینم اضافه کنم که حتما میدونید در واقع شروع قرن بعد ، میشه سال ۱۴۰۱ !
:))
با این تست هوش ، همرو سرویس کردم ، شما هم بفرمایید اگر ادعای هوش دارید بسم الله!
۹۶ درسته یا ۴۰؟ چرا؟