خاطرات یک عدد الکی شاد!

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی. از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی.

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

میسپارم به تو از چشم حسود چُمَنَش

شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره

ما خواب خوش میبینیم ، اون مشغول شکاره

😁

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است 

ای به فدای چشم تو ، این چه نگاه کردن است؟

رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما

چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما 

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند, گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

دوست آن باشد که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

بـه پـای سـرو خـود دارم هـوای جـانـفـشـانی را 

هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند

نازم این حلقه کزو هیچ دل آرام نماند

تا توانی دلی بدست آور

که دل شکستن هنر نمی باشد

خرابم میکند هر دم

فریب چشم جادویت

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام