خاطرات یک عدد الکی شاد!

خبر که زیاده 

ولی الان هیچکدومو یادم نیست 😐😂

خب خب ببینم بجز حرفای پستم دیگه خبر چی دارم =)))))))))))))))))))

عروسی کجا بود عزیزم

فعلا صبح تا شب  تمرگیدم پای لپ تاپ پاور ارائه این درس و اون درس درست می کنم یا پروژه می نویسم یا پروپوزال🤦🏻‍♀️

هر روز به اساتید فحش میدم 😁

نیمه ی گمشده م نمی دونم کدوم گوری مونده که پا نمیشه بیاد سر خونه و زندگیش، راضیش ندارم اگه اون پی خوش گذرونی باشه من سر لپ تاپ😬😂🤣

خبر اینکه من تو حادثه آتش گرفتن ماشینمون فقط شوک زده شدم

الان فهمیدم همه جا پیچیده سکته کردم😑😑😑

ولی خوب شد از حادثه کرونا نگرفتما

خبر اینکه من آخر اسمم قلب و موسیقی گذاشتم 😂😅

😂🤞

چه خبر نسترن خانوم ؟؟؟

خبر اینکه تو دوراهی زندگی ....شدم

ای بابا ما کلاسمون دوتا پسر داره (آخه بچه های ارشد زیر ۱۰ نفر هستن) اونام به درد نمی خورن 😆😆😆 لابد اونا هم با خودشون میگن این به درد نمی خوره 🤣🤣🤣

یکیشون که بدجور موذی و اب زیر کاهه

حداقل اون یکی ژست خوب بودن نمی گیره😂

ای بابا حالا که قسمت نبود بیرون مجازی با هم اشنا بشیم 😁😁😁

غصه کجا بود بابا، من الان یه طبقه ی اختصاصی خودم تو خونه دارم همین جا زندگی می کنم😂 هر ساعت دلم بخواد می خوابم هر ساعت بخوام بلند میشم. لامپ تا هروقت بخوام روشنه، ساعت ۲ و ۳ نصفه شب آهنگ پلی می کنم، کیفی می کنم واسه خودم 😂😂😂 گاهی وقتا از خودم می پرسم یعنی ازدواج کنم یکی می خواد همه ش جلوی چشم من باشه😐🤨🤣