عصبیام کلافهام عصبیام
انقدر روزا گل بارونه ، ذهنم عادت کرده به "منفی فکر کردن"
و وقتی یه اتفاق کوچیک و ساده میوفته ، تو ذهنم انقد داستان میسازم که اولین نفر خودم دیوونه میشم.
با وجود اینکه میدونم افکارم غلطه ولی بازم نیاز دارم که یه نفر بهم این رو گوشزد کنه.
از مقدار چرت و پرت گفتنا و الکی خندیدنام حتی یک ذره هم کم نشده که بیشترم شده و تنها علتش همین حال بدم میتونه باشه.
واقعا لوسم.
انقدر لوسم که حتی به شوخی هم بهم غضب کنن اشکم درمیاد و دیگه بند نمیاد.
بابام هنوزم تنها کسیه که با همه وجود حمایت میکنه و هرچقدر گند میزنم ، فقط مراقبتاش بیشتر میشه.
عصبیام که جواب خوبیهاش رو اینجوری میدم.
وسط همه ی اینا ، اونم(بابام نه) گذاشته رفته تو لاک تنهایی خودش و بدتر و بدتر کرده حالم رو نبودنش.
مدرسه هم که بخش عظیمی از اعصاب خردیامه.
امروز میرم مبینا رو ببینم.
اونم بدتر از من ، حالش خرابه و حرف نمیزنه.
ریدم تو این وضعیت. خب؟
حتی از اینکه این چسناله های خالی از ادب رو اینجا ثبت میکنم هم کلافه و عصبیام ولی نیاز دارم که منتشر بشن، ترجیحا نخونید که حال خودتون خراب نشه.
بیخیال... از بقیه دوستاتون خبر بگیرین ببینین حال اونا چطورین. یا اصلا یک چالشی یا کتاب خوندنی و یا فعالیتی رو شروع کنین :) حالتون بهتر میشه...
هیچکسی به جز خودتون نمیتونه حالتونو بهتر کنه. منم میدونم بعضی چیزا بیش از حد عزیزن که آدم بخواد ولشون کنه ولی خوب وقتی دو دو تا چهار تا کردم دیدم بیشتر از اونیکه ازش خیر ببرم ضرر کردم چون باعث اتلاف وقتم بودن و در نهایت در زمان فعلی هیچ خیری برام نداشتن.
میدونم شرایط سخته ولی خوب بعضا برای بهتر شدن حالتون باید کارایی انجام بدین که اصلا باب میلتون نیست. یک نمونش درس خوندنه. همه تفریح رو به درس خوندن ترجیح میدن چون لذتش بیشتره ولی من از زمانی خاطره داشتم که درس خوندن برام بهترین تفریح بود.
خلاصه بعضی چیزا زمان میبرن ولی غیرممکن نیستن هر چیزیم میتونه بهتون حس بهتری رو بده (علی الخصوص اگر چیزی باشه که حس کنین بهتر شدین) فقط باید تحمل کنین.
در هر حال مواظب خودتون باشین. حداقل بخاطر باباتون... من اگر دختر داشتم هیچوقت از یاد نمیبردمش حتی اگر اون فکر میکرد که تنهاش گذاشتم و دیگه پیشش نیستم.
بحث درس خوندن واقعا مقوله جدایی هستش ولی خوب اگر مشکل شما اون باشه باید بگم درس خوندن نیازی به انگیزه و انرژی نداره. انگیزه و انرژی بعد انجام کارها سراغ آدم میاد و حاصل نتیجه کار هستش.
خلاصه یکمی تلاش کنین ببینین چی میشه. لازم نیست حتما از برنامه خیلی گنده شروع کنین برای کارهاتون. میتونین نیم ساعت نیم ساعت تست بزنین یا حتی کمتر و بعد هر بار تو دفتر علامت بزنین. کارها رو راحت تر شروع کنین راحت تر هم تموم میشن.
حالتون هم از این قضیه جدا نیست هر طوریکه برای درستون برنامه ریزی میکنین برای حال خوبتون هم برنامه ریزی کنین. منم از بیکاری کلافه میشم و بدم کلافه شدم طوری بود که خانواده هعی میپرسیدن چت شده پسر :|
مرسییی ^^ خواهش میکنم لطف دارین 3> حداقل کاریه که میتونم انجام بدم :) براتون بهترینها رو آرزو میکنم!
مشاور؟ پوووووف... ن بَــــــ بَــــــ هندونه زیر بغل من ندین که هوا گرمه، کولر خرابه و عطش زیاده و اصلا نمیتونم جلوی شکمم رو بگیرم :) مرسی از شما (و فاطمه خانم) ولی خوب من به عنوان یک دوست اینجام و هیچ آدم خاصی نیستم که نظر کارشناسانه بدم! صرفا چیزایی هستن که به نظرم میاد گفتنشون خوب باشه. میگین برم تو کارش؟ :))
قربان شما! نمیدونم این تاچ کیبرد ویندوزم چه مرگشه که نمیاد بالا ولی یک اموجی گل تصور کنین :| واقعا مردم ما قبل اختراع اموجی چیکار میکردن؟ باز کامنتم یک تومار نشده من برم دیگه D: مواظب خودتون باشین.
سلام نسترن
خوبی؟!
میگم که وقت داری به من بگی چجوری میتونم قالب وبلاگ بیان رو عوض کنم؟!
امیدوارم که مشکلاتت زودتر برطرف شن عزیزم