بیچاره من که ساخته از آب و آتشم! :))
امروز سر کلاس هندسه و گسسته، دوباره یه شعر خیلی قشنگ با تلاش فراوااان از استاد گرفتم :)))
دیگه کار به جایی کشیده بود بچهها میگفتن استاد تو رو خدا یه بیت بگید نسترن دست از سرتون برداره و ساکت شه :)))
به من چه؟ سلیقهش تو انتخاب شعر محشره و همیشه هماهنگ با حال و احوال من :)
امروزم از هوشنگ ابتهاجِ خفن خوندیم و شهریار :)
و باید بگم این شعر فوق العاده بود و کلمه به کلمهش حقیقت :))
بذارید اعتراف کنم ۶۰ درصد علاقهی من به کلاس این استاد، بخاطر شعراییه که میخونه :)))
بقیهشم مال گسستهست و البته مثالایی که میزنه برای تدریس هندسه D:
تازه کلاس معرفی فیلم و سریالم هست، ماشالا همهچی رو هم دیده =))
سر تدریس مقاطع مخروطی، میگفت منو با پیرهن عروس تصور کنید(ایشون آقا هستن) =))))))
رودهبُر شده بودم سر کلاسش =))))))
سر تدریس فضای سه بعدی هم خیلی داغون میگفت =)))))
خلاصه که آره :))
+هفتهی پیش ذوقش رو از قبل داشتم، شعر نگفت ولی :)
انگاری از قبل ذوق کنم برای هرچیزی، جدی جدی کنسله :)
بریم سراغ شعرمون:
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم
باور مکن که طعنه طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
#شهریار
شعر دنیای قشنگیه...به خصوص اگه شهریار باشه😁🤞🏻
خوشحالم که میتونم شعرای ترکی رو هم بخونم
چه استاد قشنگیD: