جدیدا دائما دستام سرده.
از کمبود آهن نیست که اگه بود، پاهامم یخ می‌زد.
جدیدا هر چقدر لباس گرم می‌پوشم، بازم سرده.
تو خونه سرده. بیرون سرده. وقتی چسبیدم به شوفاژ، سرده.
انقدر سرده که حتی طرز صحبت کردنم هم سرده. قلبم هم سرده.
سردم. یخ. رنگ‌پریده.
اون روز سر کلاس ادبیات دندونام داشت به‌هم میخورد و بچه‌ها بهم سوییشرت تعارف می‌کردن بعد همون موقع یکی از پسرا پیرهنش رو درآورد تا کرد گذاشت جلوش و با تی‌شرت نشست. :)
محیا سه تا شکلات کرد تو حلقم که فشارم بیاد بالا. ولی درست نشد.
نمی‌دونم چمه. ولی سرده. از پارسال اینجوری شدم. اینقدر سرمایی.