عممم =)
+
۱۴۰۱/۹/۱۷ | ۰۰:۳۵ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ
نشستیم تو قطار. :)
آخرین بار که با قطار رفتم مشهد، کلاس هفتمم تموم شده بود و بعنوان جایزه برای کسایی که پژوهشای خوبی تحویل داده بودن، تابستون بردنمون مشهد. :)
دلم خیلی پره..
کاشکی بتونم بچهها رو ببینم.
یه عالمه رفیق قشنگ مشهدی دارم که مجازیان...
امتحان ریاضی فردا هم رفت به دست خدا تا هفتهی دیگه که با استاد صحبت کنم و بگم ازم بگیره.
از ساعت ۱۰ و ۱۱ شب تا حالا یه دلشورهی ریزی دارم که نمیدونم برای چیه اصلا.
دیگه؟ همین دیگه.
سرسام دارم میگیرم با سر و صدای بارانا و فاطمهی ۴، ۵ ساله.
خدا بخیر کنه تا صبح.
پاسخ
حتما
۱۷ آذر ۰۱
خوش بگذرهههههههههههه =)))))))))
و اینکه اومدم بگم من نمیدونستم الان داری میری مشهد که خواستم اونجوری خوشحالت کنم XD
پس دیگه از هفته ی آینده شب ها مزاحمت میشم.
سفرتون به سلامت :) 3>
۱۷ آذر ۰۱
پاسخ
قربونت برممم :))))))
تو راحت باش زن. چیکار به من داری؟
از همین امشب بفرست. حرفم نباشه. :)
قلب برات. ❤️
۱۷ آذر ۰۱
دلتنگی ما رو به امام الرئوف برسونید