یکم اوضاعم داره بهتر می‌شه.

فی‌الواقع، خودم رو مجبور به یه سری کارا کردم و جزو روتینم شدن.

و خب اینا تو دراز مدت، نتیجه‌ی خیلی خوبی میدن. :))

وضعیت خوابم وحشتناک خرابه.

یکم دارم به نسترنِ ۵، ۶ سال دیگه کمک می‌کنم..

یکم که نه، خیلی دلم تنگه واسه بچه‌ها :)

تو این مدت فقط یک‌بار دیدمشون🥲🫠

دلم واسه خودمم تنگ شده...

نمی‌دونم. یه جوری‌ام که انگار ادایی شدم.

شایدم نشدم.‌.؟ Idk.

دلم میخواد بهش بگم پاشو دوتایی بریم بیرون..

ولی خب نمیشه که آخه🚶🏻‍♀️

شاید قبول کنه‌ها، ولی یه‌جوریه کلا. خودم دوس ندارم.

زوده هنوز.

وقتی میبینم هنوز ۲ ماه مونده تا دانشگاه، واقعا خستم می‌شه. :(

میترسم کلاسام با کسایی که میخوام نیفته.. واقعا می‌ترسم.

ترم پیش خیلی خوب بوددد.