دلم تنگ شده بود واسهی این پستای از هر دری، دری وریطور (:
دم عیده و زندگیم رسما گره خورده (:
پر گرههایی شده که باز میشنا، ولی به شرطها و شروطها!
حل میشن ولی با دهن سرویسی.
امسال یه کاری رو با بچهها شروع کردیم که نمیدونم تهش چیه، ولی دلم روشنه که میگیره، چون راهنمای گردن کلفتی داریم و بابا هم بعنوان اسپانسر برنامه حضور داره. 😂🙂↔️
حضور این مرد، عجیب آروم قلبمه..
+از دانشگاهم ماکسیمم یک، یک و نیم سال مونده(:
اینقدر زود تموم شد و اینقدر بهم خوش گذشت تو این مدت که از الان یه غم بزرگم که دست و پا درآورده!
نمیدونم بعد از لیسانس چی میشه و این کلافهام میکنه.
بیشتر نگرانیم بابت دوستامه..
نمیدونم ارشد قراره چیکار کنم...
مامان میگه با دوستات همینجا بخونید باهم، خودم میگم شاید اگر واسه کنکور بخونم، انتخاب بهتری باشه.
در صورتی که میدونم جفتش هم وقت تلف کنیه!
ولی اگر بخوام کنکور بخونم، از بچهها جدا میشم و این دغدغهی فعلیمه..
++دلم واسهی خودش نه، ولی واسه دلقکبازیاش و نیش بازم موقع صحبت باهاش تنگ شده و فقط دو شب گذشته.
نکنه بگا رفتم و خودم خبر ندارم؟
+++دوباره افتادم تو دور لاغری.
تا تابستون باربی ساعت شنی نشم، دیگه فقط خودکشی. 🙏🏼
بااایددد حداقل ۵۵ بشم.
و این وسط اگه لازم باشه، بعد عید باشگاه هم مینویسم.
++++یه لاک زرشکی دلبری زدم که اصلا آخ!
خودم از دیشب هی دارم قربون صدقهشون میرم اینقدر که ناز شدن.💅
+++++ولی بیاید قبول کنیم که روشن کردن سماور اصلا کار راحتی نیست.
نزدیک بود خودم و هدیه و دفتر رو باهم آتیش بزنم. 🥰
سلام
طاعات قبول
از جنابعالی دعوت میکنم فعالیت خود را در شبکه اجتماعی ویترین به عنوان یک میکروبلاگ در کنار وبلاگ خود آغاز کنید.
خوشحال خواهیم شد با نظرات خود ما را در بهتر شدن راهنمایی کنید.
دانلود از بازار
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
با سپاس فراوان