+
۱۳۹۹/۹/۷ | ۱۶:۴۲ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ
یه اخلاق گندی ام دارم که وقتی میبینم یکی از نزدیکام حالش بده ، حال منم بد میشه ، تا جایی که بتونم سعی میکنم دنبال راه حل باشم براش ، وقتی پیدا نمیکنم ، ناخودآگاه اون حال بدمو سر خودش خالی میکنم:/
و این باعث یه دعوای بزرگ میشه:/
یکی نیس بگه کسی از تو کمک نمیخواد بشین سر جات:/
-یه چیزی که تازگیا دارم بهش میرسم اینکه فقط یه دی ماهی میتونه یه دی ماهی دیگه رو تحمل کنه و راحت باهاش کنار بیاد...
بقیه باید صدتا واحد پاس کنن و آخرشم به نتیحه ای نرسن!😕😂
اینقد که خاصیم ما🤭
-جدیدا چقدر حرف میاد تو ذهنم که بنویسم و به محض اینکه صفحه رو باز میکنم همشون میپرن:/
-من دور اون پسرخاله ی چهار سالم بگردم که با اشاره بمن و خطاب به مامانش میگه دختر ینی این! بقیه بدرد نمیخورن=)))))
چقدر من دوسش دارم آخه این فسقلیو؟=))❤
-بالاخره حرفام یجا جمع شد و عوض ۸۰۰ تا پست به یدونه قناعت کردم🚶🏼♀️🙄
البته باید تمرین کنم که اینجوری پاراگرافی نشه و همشو پشت سر هم بگم🚶🏼♀️
راستی یچیز دیگه.. حواسم هست بهتونا.. میرید و دیگه نمیاید🤨
یا میاید و چیزی نمیگید😕
آدم نگران میشه خب😕💔
-آخ آخ داشت یادم میرفت که بگم این پست بلاگردون رو هم بخونید و دوستان میهن بلاگیتون رو آگاه نمایید:(