خیلی وقت بود ننوشته بودم. ولی تاریخ امروز حیف بود ثبت نشه.
این ۳ تا امتحان باقی مونده بخیر بگذرن عالی میشه.
کوشته شدیم این دو هفته بخدا.
+هرچی میرم جلوتر استرسم بیشتر میشه واسه همهچی.
واقعا حس میکنم دارم پودر میشم از استرس آینده.
تنها پوئن مثبت روزام اینه که اینقدر بیرونم و با دوستام و وقتی پام میرسه خونه جنازهام که وقت اورثینک ندارم.
همین.
+یه دورهی کافی شاپ ثبت نام کردم. جلسه اولش انواع قهوه بود، دومش نوشیدنیه و سومیش دسر.
با اینکه بابا نمیذاره بعنوان باریستا بخوام کار کنم و میگه حتما تو رشته ی خودم، اما بازم نمیتونم منکر این بشم که عاشق یاد گرفتن این چیزام و یادشون میگیرم.
از کیک خیسام هم یه بار درست کردم بردم دانشگاه واسه اکیپمون. :))
یه بارم وقتی با دخترای دانشگاه رفتیم پارک بانوان بردم براشون و عاشقش شدن.
+اینکه اکیپمون هنوز سالمه و کسی از بچهها باهم وارد رابطه نشدن، یکی از عجایبه.
تو دانشگاه ما که همه کاپلن(حالا یا داخل دانشگاه، یا خارج)، بجز اکیپ ما.😂
+فردا امتحان جبر خطی دارم، پس فردا علم مواد، چهارشنبه هم ریاضی۲.
اگه پاس نشم واقعا زشته. خیلی زشته. خیلی خیلی زشته.
دعا کنید میانترما رو خوب بدم.🥹 ماچ و فعلااا.
طلسم
بعد از ۳ ماه
طلسمم شکست
دلم واسه اشک ریختن اینجوری تنگ شده بود...
دخترای شیطون..
دختر شیطون رو داشتن، به مراتب جذابتر از دختر آرومه
اما راستش
نگه داشتنش هم سختتره
دختر شیطون حساستر از اون چیزیه که فکرشو میکنی
تو فقط بگو و بخندا و مهربونیاش رو میبینی
ولی شاید هیچوقت متوجه نشی که با کوچیکترین بیتوجهیت، چجوری آروم و بیسر و صدا میشه...
با کوچیکترین حس بدی که میگیره، یکی از چراغای چلچراغ تو چشماش خاموش میشه...
تا یه روز از خودت بپرسی "من با این آدم چیکار کردم؟"
دخترای شیطون شاید خونه خراب کنترین مدل دخترائن..
چون دلیل خندههات میشن و تو هیچوقت دلیل خندهات رو نمیتونی فراموش کنی(:
حس بد
میشه برم تو لونهی خودم و یکم با هیچکس در ارتباط نباشم و کسی رو نبینم؟
میشه یکم برونگرا و شوخ و شاد و اجتماعی نباشم؟
دلم میخواد برم یه گوشه، تو تنهایی، کل حسای بد امشبم رو بالا بیارم. :)
شاید اینجوری یکم وضعیتم بهتر شد، هوم؟
تا کجا قراره اهمیت ندم و بیتفاوت بگذرم؟ نمیدونم.
اصلا من و رفیقام، شما همه!
امشب یه اتفاقی افتاد که دلم میخواد ثبتش کنم:))
نمیدونم برای چند هزارمین بار، اما
بازم بهم ثابت شد که چقدر این آدمای زندگیم دوستداشتنی و خفنن و چقدر دلم میخواد بچلونمشون. :)))
من این دوستامو تا ابد میخوام:))
بازم دلتنگی
حتی نمیتونید حدس بزنید تا کجا دلم تنگ دانشگاه و بچههاست... :))
دانشجو شدنم، شاید بهترین اتفاق ۴۰۱ بود!
به رسم هر سال!
فک کنم دیگه وقتشه که پست حلالیت بذارم
حس و حال عید رو اصلا ندارم
ولی خب
امیدوارم سال خوبی در پیش باشه واسهی همهمون
ناخواسته و بیخبر تو چیزی شریک شدم که واقعا بابتش ناراحتم و حتی نمیدونم از کی باید بابتش حلالیت بگیرم.
و آره.
در کل، مرسی که این یکسال کنارم بودید. :)♥️
هعب
دلم از دنیا و آدماش گرفته...
خیلی گرفته...
+هرچی دارم فکر میکنم، آخرین گریهام رو یادم نمیاد
++کاشکی این فکرای مسموم از ذهنم بریزن بیرون...
چون دوسش دارم و قفلی زدم روش :))
مال منی ولی نمیدونه کسی
مال منی ولی بِهَم نمیرسیم
مال منی هر جای این کُره باشی
مال منی حتی مال کسی باشی :)
ولی در کل، سال نسبتاً خوبی بود.
آی دید ایت
امروز خوشحالش کردم :)
خیلی خوشحال :)))
و خب انرژیای که دارم
واقعا بالاست
و از همین الان
دلتنگترینم تا دو هفتهی دیگه که عیده
:)))))))))))))))))))
تاریخ امروز قشنگه :)
حرفی ندارم
فقط خواستم تاریخ خوشگلش ثبت بشه :)
1401.12.21
استرس؟
نمیدونم دقیقا استرس چیو دارم
اما میدونم
داره یه اتفاقایی میفته
داره ترمز یهچیزایی از دستم درمیره
هرز میشه
نمیدونم
حس بدی ندارم
استرس و دلشورهی قشنگیه
امیدوارم دلیلِ مجهولش هم قشنگ باشه واقعا:)).
البته گربهی بنده خدا اسمش الکی اومد وسط..
آدمای بیچشم و رو و گربه صفت، عجیب از چشمم میفتن.
یهجوری که اصلا دلم نمیخواد دیگه اسم طرفم بیارم.
میدونی چی میگم؟ =)
نتیجهگیریش با خودتون!
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
کسی چمیدونه، شاید!
نچ
اینجوری نمیشه
هرچی میخوام بنویسم
یکی میزنه تو دهنم که ننویسم
شایدم نباید بنویسم؟
اگه مه یار نباشی خل وومه
ولی دخترا خیلی چیزا رو میفهمن و به روی شما نمیارن...
حتی وقتی که فکر میکنید همهچیو گفتن، بازم چیز هایی هست که شما نمیدانید. :))
+یادمه چند وقت پیش غرقه گفته بود این قضیه که میگن دخترا خودشون انتخاب میکنن کی مخشونو بزنه، چرته.
همون موقع مخالفت کردم.
الانم میخوام یادآوری کنم که ببین، ممکنه دخترا جوری رفتار کنن که حتی اگه هیچ پلنی واسهشون نداشته باشی هم، یهو به خودت بیای و ببینی که در تلاشی به چشمش بیای.
در عین حالی که رفتار خودشون با شما، مثل بقیه باشه و تغییر زیادی نکنه...!
+نمیدونید چقدر از انتخاب واحدم راضیم. اینی که هر روز باید برم و باید با نصف استادا برای تغییر کد صحبت کنم هم اصلا اهمیتی نداره.
هم استادای خوبی برداشتم و هم کلاسام با کساییه که دلم میخواد باشه.
ترم بینهایت شادی رو شروع کردیم.🤝
+حرف زیاد دارم، ولی خب حرفم نمیاد. بیشتر دلم میخواد یکم از این مسیر پر از مِه، واضح بشه که بفهمم چی به چیه.
+امیدوارم همهچی اونجوری که میخوام پیش بره.
اسمش خداعه، من صداش میزنم رفیق همیشگی.
زندگی اینقدر عجیبه که من دیگه زبونم بند اومده.
بهت اعتماد دارم قربونت برم...
زوری خواستن چیزی ازت، تهش پشیمونیه.
حواستو ازم پرت نکن، باشه؟:)
هرجا غلط رفتم، بزن تو دهنم تا غلطتر نرم...
ادامهی راهو نشونم بده قربونت برم.
تو حواست بهم باشه کافیه، توجه بندههات رو نمیخوام.
تو با من باش، که کم نیارم وسط قصههای حکمتدارت...
کی از تو امنتر؟
دلتنگی
۹۹ درصد زندگی من به دلتنگی گذشته.
دارم پودر میشم دیگه زیر بارش.
دانشگاه رو دوست دارم:)
تجربهی جدید
از روزی که تعطیل شدم، تا همین امروز کلا درگیر انتخاب واحد بودم.
تجربهی عجیبی بود.
۱۸ تا برداشتم.
برنامهام رو ۲۰ تا بود ولی خب همیناعم به زور رسید.😂
با هر کس که هماهنگ کرده بودیم کلاسمون یکی باشه، فقط یدونه یا دوتا مشترک دارم.
و با بقیه بیشتر از ۳، ۴ تا.😂🫠
خستهام شدیدا.
کم خوابیام و درد جسمی و فکر درگیرم، رسما داره فلجم میکنه.
۲۳ ام شروع کلاساعه و ۲۶ام حذف و اضافه.
ایشالا که خیره.
ولی بعضی شبا هم خاطره میشه...
مجدداً دلتنگی
من تو گروه دانشکده ادمینم و جزو کساییام که سوالات بچهها رو خیلی وقتها جواب میده و کلا فعالیتم زیاده، قبلا هم اینو گفتم.
فعالیت زیاد، باعث شده که همه بشناسنم و پیویهام هم نسبتاً زیاد باشه.
بین پیویها قطعا مزاحمت هم بوده که خب سعی کردم حد رو حفظ کنم و جدی باشم و... .
اینا هیچی:).
یهبار اون اوایل ترم، تو یکی از این پیویهایی که دریافت کردم، یکی پیام داد و گفت با این غلط املایی گرفتنات، منو یاد دوستم میندازی.
بعد پیام ازش فوروارد کرد که من رو به دوستش معرفی کرده بود.
خلاصه که یکم صحبت در این مورد کردیم و تهش منو بیاجازه، تو یه گروه به اسم "نازینگا" اد کرد.
آدماش، آدمایی نبودن که به مود من بخورن.
بیشتر شبیه مهتاب، دوست صمیمیم بودن که اون از لحاظ شخصیتی ۱۸۰ درجه با من متفاوته. :)
ادش کردم.
میخواستم خودم لفت بدم، ولی چون دو سه نفرشون از دانشگاه خودم بودن و میشناختنم، تو رو در وایسی و هرچی که بود، موندم تو گروه.
الان، یه ترم گذشته.
و من با اکیپ نازینگا خیلی دوست شدم:).
بین پسراشون با یزدان خیلی صمیمی شدم و بین دختراشون با کسی که یزدان دوستش داره.
هر بار که برنامه کردن و رفتن بیرون، به دلایل مختلف نرفتم.
امروز کوه بودن.
و من یکم حالم جالب نبود...
الان داشتم ویدیوها و عکساشونو میدیدم و از ته دل خندیدم و دلم براشون تنگ شد:). [با اینکه چندتاشونو فقط در حد یه سلام علیک عجلهای دیدم، و خیلیاشونم هنوز ندیدم]
به زور مونده بودم تو نازینگا، ولی راستش، الان، بینهایت از یزدان ممنونم بابت اینکه نذاشت لفت بدم و معرفیم کرد به بچهها.
غریبه راه دادن تو اکیپی که ۶، ۷ سال باهاشونی، کار راحتی نیست.
ولی من همون غریبهای بودم که ۳ ماهیه بهشون اضافه شده و واقعا اذیت نشدم:).
شهاب و فاطمه و یزدان و نگین که عضو جدیده، از دانشکدهی خودمونن.
مهتاب هم که رفیق صمیمیمه.
بقیهی این اکیپ ۱۹، ۲۰ نفره، از نقاط مختلف تهران و شهرستانای اطراف تهرانن.
و یزدان از اون دوستاعه که همیشهی خدا دوربینش آمادهست تا سوتی بگیره:)))).
یعنی اینقدری که این بچه سر کلاسا و تو محوطه از ماها عکس و فیلم سم گرفته، هیچکس نگرفته واقعا.
و خب راستش، هر اکیپی نیاز به همچین آدمی، برای ثبت خاطرهها داره:))).
هیچی دیگه.
خواستم بگم دلتنگ بودم. حالا دلتنگی برای نازینگا هم بعد از دیدن ویدیوها، بهش اضافه شد:).
+گل منِ امیر رشوند هم قشنگه:).
-شبتون پر آرامش🤍
دلتنگی
من دلم که تنگ میشه، سگ میشم. پاچه میگیرم.
ولی هیچوقت این قضیه رو کسی متوجهش نمیشه:)))
واسه همینم الکی الکی میشه یه دعوای بزرگ:)
من وقتی دعوا میکنم، در واقع دارم داد میزنم که دوسم داشته باش، بهم توجه کن، لوسم کن:).
شاید چون از گدایی محبت بیزارم....
پاسسس شدممم(انتشار مجدد)
ریاضی۱ پاس شدم. :))))))))
سر جمع ۱۰، ۲۰ نفرم پاس نکرد. ولی پاس شدمممم. :)))))))))
خیلی خوشالم.🥲
اینقدر استرس کشیدم سر این امتحان که حد نداره.
با ۱۰ پاس کرد. ولی خب مهم اینه که پاس کرددد.😂🤌
+تاریخ امروز(شایدم فردا؟) چه خوشگله. =)
۰۱.۱۱.۱۱
دوستش میدارم.
++شب امتحان ریاضی، جنگ شد.
استرس امتحان یه طرف، استرس اون یه طرف، تمرکزی که پرید هم یه طرف.
نگرانش بودم...
+++دو روزه از سردرد دارم جون میدم. نمیدونم به خاطر خوابمه که بهم ریخته، یا چی.
میخوابم، درد میکنه. بیدارم، درد میکنه. نفس میکشم، درد میکنه.
کاش میشد سرمو بکنم بندازم دور.
++++ترم جدید رو میخوام خیلی متفاوت شروع کنم.
میخوام مثل آدم درس بخونم که به داستانای این ترم دچار نشم باز.
باشگاهم مینویسم.
۳ ماهه ول کردم، همهچیم ریخته بهم باز.
احتمالا یا تز وسطای این ترم، یا نهایتا ترم بعد شاغل هم بشم، تو رشتهی خودم.
و این خیلی خوبه!
+++++من هنوز باورم نشده اینو پاس کردم. :))
از بچههای اکیپمون فقط من و یکی دو نفر دیگه پاس کردیم. :)))))
بقیه رو با ۴ انداخت. 🦦 یدونهام ۲۰ داشتیم. 🦦
اینایی که پاس شدنم همه با ۱۰ بودن.🦦
خیانت.
من از خیانت
وحشت دارم
برای خودم اتفاق نیفتاده
ولی
دور و بریام
تاااااا دلتون بخواد!
امشب طولانیترین رابطهای که دور و برم میشناختم
یهچیزی حدود ۷، ۸ سال
کات شد
بخاطر خیانت:))))))))
و میدونید؟
اون قسمتش منو سوزوند که پسره وقتی میفهمه میزنه تو دهن دختره پر خون میشه
ولی بازم میگه برگرد :))))))))))
یکی دو هفته دیگه قرار بوده بره خواستگاری :))))))))))))
آخ که من ریدم تو این دنیای تخمی.
وای باورم نمیشه. :)))))))))))
من با این دختر ارتباط داشتم. دوستِ رفیق صمیمیم بود.
هر از گاهی بیرون میرفتیم...
ولی خب امشب به رفیقم گفتم که من دیگه با این جایی نمیام:).
دارم میسوزم. خیلی میسوزم.
آخ که چقدر احمقی دختر:)))). این چه غلطی بود با زندگیت کردی؟
اشکام دارن بند نمیان...
لعنت به من.