از امروز تا نمیدونم کِی.
میخوام شروع کنم یه قضیهای رو.
اما نمیخوام چیزی بگم در موردش...
امروز اولین قدم رو براش برداشتم.
باید جدی پیگیری کنمش.
شاید بشه یه هدفگذاری بلند مدت اسمشو بذاریم. :)
میخوام شروع کنم یه قضیهای رو.
اما نمیخوام چیزی بگم در موردش...
امروز اولین قدم رو براش برداشتم.
باید جدی پیگیری کنمش.
شاید بشه یه هدفگذاری بلند مدت اسمشو بذاریم. :)
این روزا؟
خسته، دلتنگ، بیحوصله، کمی عصبی، پژمرده و شاید تو بدترین وضعیت خودمم.
و اصلیترین دلیلش هم ندیدن دوستامه:)).
امروز تازه شد ۸ روز که دیگه بچههای دانشگاه رو ندیدم. بقیهی دوستامم که حداقل یک ماه میشه ندیدمشون...
نمیدونم چجوری قراره دووم بیارم جدی. =)
تازه ویدیوکال و چت و اینام بوده تو این ۸ روز و وضعیت اینه. هعی.
+چند روز پیش بعد از شاید بیشتر از یکسال، رفتم ناشناس یه نفر.
هم به قصد کرمریزی و از روی حوصله سر رفتن، هم خوب کردن حالش.
و خب میدونید؟ با طرف بدترین دعواها رو کرده بودم. :))
وقتی فهمید کی پشت اون ربات نشسته و بهش گفته "دوستاتو بیخیال، آیم هیر"، تا یکساعت داشت میگفت پشمام. :))
نمیدونم این کارم درسته یا نه، ولی کنار آدما بودن تو سختیاشون، آرامش خوبی میده بهم. حتی اگه اون آدمه دشمنم محسوب بشه.
++نمیدونم چجوری بگم. ولی من هنوزم خیلی آره. فقط دیگه قبول کردم که نه.
+++پریروز که از خواب بیدار شدم، یه میسکال داشتم. از همونی که فکر نمیکردم تابستون حتی باهاش صحبتی داشته باشم. دوباره که زنگ زدم ریجکت کرد ولی تا شبش چت کردیم. دلم میخواست صداشو بشنوم، حیف شد.
++++ساعت خوابم دوباره خیلی به هم ریخته. ۶ صبح تازه به زور میخوابم.
بیشتر از ۱ ساله که خواب درستی ندارم و واقعا خستمه از این وضعیت. درستم نمیشه.
+++++نمیدونم چرا حرفام داره تموم نمیشه ولی شما بدونید که این پست رو فقط جهت تخلیهی ذهنی نوشتم و نصیحت نمیخوام.🚶🏻♀️🤍
امروز روز آخر ترم۲ بود.
بعد از امتحان بیرون رفتیم و بستنی خوردیم و بازی هم کردیم.
از ترم۲ هرچی بگم کم گفتم:).
دوسش داشتم. خیلی!
تابستون پرباری خواهم داشت.
هم میرم سرکار با بابا، هم دوره های ترید رو شرکت میکنم.
این تابستون کار زیاد دارم:).
یه عالمه کتاب صوتی که چندین بار شروع کردم و نصفه موندن هم هستن که باید گوش بدم.
پارسال این موقع، دو روز قبل از کنکورم بود.
خوشحالم که تموم شد و امیدوارم هر کدوم از شما هم که امسال داریدش، خوب بگذرونیدش و از شرش خلاص بشید:).
در حال حاضر مودم اینجوریه که میخوام از کل دشمنان اسلام انتگرال بگیرم و بعد با استفاده از روش گاوس، نگاشت خطی مس رو ثابت کنم و سعی کنم اهمیت نرم افزار کتیا رو تو اقتصاد خرد و کلان درک کنم و فلوچارتش رو رسم کنم و با ذکر تابع مصرف، الگوریتمش رو سمت راست شکلم بنویسم.
چیزی نیست.
فقط تو دو روز گذشته امتحان علم مواد، جبر خطی و ریاضی۲ رو دادم و الانم دارم اقتصاد۲ میخونم که تا ساعاتی دیگه آخرین امتحانم رو بدم و خلاص.
حرف زدن تو وب و کلا مجازی، یه مدته که بهم حس بدی میده.
یعنی اینجوری بگم که یه جایی بین صحبتام رشته از دستم در میره و صحبتای معمولیم، تبدیل به Overshare میشه و این قضیه واقعا برام اذیت کنندهست.
واسه همینم خیلی وقته تو وبلاگ دیگه از ریزترین چیزا حرف نمیزنم.
یا حتی تو چنلمم همینه اوضاع.
جدیدا متوجه شدم که این حرف زدنه، تو دنیای واقعی هم داره اذیتم میکنه.
نیاز دارم خفه شم.
جو مزخرف دانشکده که بخاطر کوچیک بودنش ایجاد شده هم، این حس بدم رو بیشتر میکنه.
خستهام. نه میشه حرف زد، نه میشه حرف نزد.
جوی که اینجا پیش اومده رو دوست ندارم.
و بدی قضیه اونجاست که حداقل ۳ سال دیگه باید تحملش کنم.
پوف.
حالم یه جوریه که انگاری قراره یه اتفاق بدی بیفته.
نمیدونم چی.
ولی میدونم که قراره بیفته.
خدا بخیر کنه. -_-
این ۳ تا امتحان باقی مونده بخیر بگذرن عالی میشه.
کوشته شدیم این دو هفته بخدا.
+هرچی میرم جلوتر استرسم بیشتر میشه واسه همهچی.
واقعا حس میکنم دارم پودر میشم از استرس آینده.
تنها پوئن مثبت روزام اینه که اینقدر بیرونم و با دوستام و وقتی پام میرسه خونه جنازهام که وقت اورثینک ندارم.
همین.
+یه دورهی کافی شاپ ثبت نام کردم. جلسه اولش انواع قهوه بود، دومش نوشیدنیه و سومیش دسر.
با اینکه بابا نمیذاره بعنوان باریستا بخوام کار کنم و میگه حتما تو رشته ی خودم، اما بازم نمیتونم منکر این بشم که عاشق یاد گرفتن این چیزام و یادشون میگیرم.
از کیک خیسام هم یه بار درست کردم بردم دانشگاه واسه اکیپمون. :))
یه بارم وقتی با دخترای دانشگاه رفتیم پارک بانوان بردم براشون و عاشقش شدن.
+اینکه اکیپمون هنوز سالمه و کسی از بچهها باهم وارد رابطه نشدن، یکی از عجایبه.
تو دانشگاه ما که همه کاپلن(حالا یا داخل دانشگاه، یا خارج)، بجز اکیپ ما.😂
+فردا امتحان جبر خطی دارم، پس فردا علم مواد، چهارشنبه هم ریاضی۲.
اگه پاس نشم واقعا زشته. خیلی زشته. خیلی خیلی زشته.
دعا کنید میانترما رو خوب بدم.🥹 ماچ و فعلااا.
بعد از ۳ ماه
طلسمم شکست
دلم واسه اشک ریختن اینجوری تنگ شده بود...
دختر شیطون رو داشتن، به مراتب جذابتر از دختر آرومه
اما راستش
نگه داشتنش هم سختتره
دختر شیطون حساستر از اون چیزیه که فکرشو میکنی
تو فقط بگو و بخندا و مهربونیاش رو میبینی
ولی شاید هیچوقت متوجه نشی که با کوچیکترین بیتوجهیت، چجوری آروم و بیسر و صدا میشه...
با کوچیکترین حس بدی که میگیره، یکی از چراغای چلچراغ تو چشماش خاموش میشه...
تا یه روز از خودت بپرسی "من با این آدم چیکار کردم؟"
دخترای شیطون شاید خونه خراب کنترین مدل دخترائن..
چون دلیل خندههات میشن و تو هیچوقت دلیل خندهات رو نمیتونی فراموش کنی(:
میشه برم تو لونهی خودم و یکم با هیچکس در ارتباط نباشم و کسی رو نبینم؟
میشه یکم برونگرا و شوخ و شاد و اجتماعی نباشم؟
دلم میخواد برم یه گوشه، تو تنهایی، کل حسای بد امشبم رو بالا بیارم. :)
شاید اینجوری یکم وضعیتم بهتر شد، هوم؟
تا کجا قراره اهمیت ندم و بیتفاوت بگذرم؟ نمیدونم.
امشب یه اتفاقی افتاد که دلم میخواد ثبتش کنم:))
نمیدونم برای چند هزارمین بار، اما
بازم بهم ثابت شد که چقدر این آدمای زندگیم دوستداشتنی و خفنن و چقدر دلم میخواد بچلونمشون. :)))
من این دوستامو تا ابد میخوام:))
حتی نمیتونید حدس بزنید تا کجا دلم تنگ دانشگاه و بچههاست... :))
دانشجو شدنم، شاید بهترین اتفاق ۴۰۱ بود!
فک کنم دیگه وقتشه که پست حلالیت بذارم
حس و حال عید رو اصلا ندارم
ولی خب
امیدوارم سال خوبی در پیش باشه واسهی همهمون
ناخواسته و بیخبر تو چیزی شریک شدم که واقعا بابتش ناراحتم و حتی نمیدونم از کی باید بابتش حلالیت بگیرم.
و آره.
در کل، مرسی که این یکسال کنارم بودید. :)♥️
دلم از دنیا و آدماش گرفته...
خیلی گرفته...
+هرچی دارم فکر میکنم، آخرین گریهام رو یادم نمیاد
++کاشکی این فکرای مسموم از ذهنم بریزن بیرون...
مال منی ولی نمیدونه کسی
مال منی ولی بِهَم نمیرسیم
مال منی هر جای این کُره باشی
مال منی حتی مال کسی باشی :)
امروز خوشحالش کردم :)
خیلی خوشحال :)))
و خب انرژیای که دارم
واقعا بالاست
و از همین الان
دلتنگترینم تا دو هفتهی دیگه که عیده
:)))))))))))))))))))
حرفی ندارم
فقط خواستم تاریخ خوشگلش ثبت بشه :)
1401.12.21
نمیدونم دقیقا استرس چیو دارم
اما میدونم
داره یه اتفاقایی میفته
داره ترمز یهچیزایی از دستم درمیره
هرز میشه
نمیدونم
حس بدی ندارم
استرس و دلشورهی قشنگیه
امیدوارم دلیلِ مجهولش هم قشنگ باشه واقعا:)).
آدمای بیچشم و رو و گربه صفت، عجیب از چشمم میفتن.
یهجوری که اصلا دلم نمیخواد دیگه اسم طرفم بیارم.
میدونی چی میگم؟ =)
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
نچ
اینجوری نمیشه
هرچی میخوام بنویسم
یکی میزنه تو دهنم که ننویسم
شایدم نباید بنویسم؟
ولی دخترا خیلی چیزا رو میفهمن و به روی شما نمیارن...
حتی وقتی که فکر میکنید همهچیو گفتن، بازم چیز هایی هست که شما نمیدانید. :))
+یادمه چند وقت پیش غرقه گفته بود این قضیه که میگن دخترا خودشون انتخاب میکنن کی مخشونو بزنه، چرته.
همون موقع مخالفت کردم.
الانم میخوام یادآوری کنم که ببین، ممکنه دخترا جوری رفتار کنن که حتی اگه هیچ پلنی واسهشون نداشته باشی هم، یهو به خودت بیای و ببینی که در تلاشی به چشمش بیای.
در عین حالی که رفتار خودشون با شما، مثل بقیه باشه و تغییر زیادی نکنه...!
+نمیدونید چقدر از انتخاب واحدم راضیم. اینی که هر روز باید برم و باید با نصف استادا برای تغییر کد صحبت کنم هم اصلا اهمیتی نداره.
هم استادای خوبی برداشتم و هم کلاسام با کساییه که دلم میخواد باشه.
ترم بینهایت شادی رو شروع کردیم.🤝
+حرف زیاد دارم، ولی خب حرفم نمیاد. بیشتر دلم میخواد یکم از این مسیر پر از مِه، واضح بشه که بفهمم چی به چیه.
+امیدوارم همهچی اونجوری که میخوام پیش بره.
زندگی اینقدر عجیبه که من دیگه زبونم بند اومده.
بهت اعتماد دارم قربونت برم...
زوری خواستن چیزی ازت، تهش پشیمونیه.
حواستو ازم پرت نکن، باشه؟:)
هرجا غلط رفتم، بزن تو دهنم تا غلطتر نرم...
ادامهی راهو نشونم بده قربونت برم.
تو حواست بهم باشه کافیه، توجه بندههات رو نمیخوام.
تو با من باش، که کم نیارم وسط قصههای حکمتدارت...
کی از تو امنتر؟