تعهد
[یکمم متعهد باشید، بد نیست. شاید خوشتون اومد.]
فک کنم دیگه وقتشه که پست حلالیت بذارم
حس و حال عید رو اصلا ندارم
ولی خب
امیدوارم سال خوبی در پیش باشه واسهی همهمون
ناخواسته و بیخبر تو چیزی شریک شدم که واقعا بابتش ناراحتم و حتی نمیدونم از کی باید بابتش حلالیت بگیرم.
و آره.
در کل، مرسی که این یکسال کنارم بودید. :)♥️
دلم از دنیا و آدماش گرفته...
خیلی گرفته...
+هرچی دارم فکر میکنم، آخرین گریهام رو یادم نمیاد
++کاشکی این فکرای مسموم از ذهنم بریزن بیرون...
مال منی ولی نمیدونه کسی
مال منی ولی بِهَم نمیرسیم
مال منی هر جای این کُره باشی
مال منی حتی مال کسی باشی :)
امروز خوشحالش کردم :)
خیلی خوشحال :)))
و خب انرژیای که دارم
واقعا بالاست
و از همین الان
دلتنگترینم تا دو هفتهی دیگه که عیده
:)))))))))))))))))))
حرفی ندارم
فقط خواستم تاریخ خوشگلش ثبت بشه :)
1401.12.21
نمیدونم دقیقا استرس چیو دارم
اما میدونم
داره یه اتفاقایی میفته
داره ترمز یهچیزایی از دستم درمیره
هرز میشه
نمیدونم
حس بدی ندارم
استرس و دلشورهی قشنگیه
امیدوارم دلیلِ مجهولش هم قشنگ باشه واقعا:)).
آدمای بیچشم و رو و گربه صفت، عجیب از چشمم میفتن.
یهجوری که اصلا دلم نمیخواد دیگه اسم طرفم بیارم.
میدونی چی میگم؟ =)
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
نچ
اینجوری نمیشه
هرچی میخوام بنویسم
یکی میزنه تو دهنم که ننویسم
شایدم نباید بنویسم؟
ولی دخترا خیلی چیزا رو میفهمن و به روی شما نمیارن...
حتی وقتی که فکر میکنید همهچیو گفتن، بازم چیز هایی هست که شما نمیدانید. :))
+یادمه چند وقت پیش غرقه گفته بود این قضیه که میگن دخترا خودشون انتخاب میکنن کی مخشونو بزنه، چرته.
همون موقع مخالفت کردم.
الانم میخوام یادآوری کنم که ببین، ممکنه دخترا جوری رفتار کنن که حتی اگه هیچ پلنی واسهشون نداشته باشی هم، یهو به خودت بیای و ببینی که در تلاشی به چشمش بیای.
در عین حالی که رفتار خودشون با شما، مثل بقیه باشه و تغییر زیادی نکنه...!
+نمیدونید چقدر از انتخاب واحدم راضیم. اینی که هر روز باید برم و باید با نصف استادا برای تغییر کد صحبت کنم هم اصلا اهمیتی نداره.
هم استادای خوبی برداشتم و هم کلاسام با کساییه که دلم میخواد باشه.
ترم بینهایت شادی رو شروع کردیم.🤝
+حرف زیاد دارم، ولی خب حرفم نمیاد. بیشتر دلم میخواد یکم از این مسیر پر از مِه، واضح بشه که بفهمم چی به چیه.
+امیدوارم همهچی اونجوری که میخوام پیش بره.
زندگی اینقدر عجیبه که من دیگه زبونم بند اومده.
بهت اعتماد دارم قربونت برم...
زوری خواستن چیزی ازت، تهش پشیمونیه.
حواستو ازم پرت نکن، باشه؟:)
هرجا غلط رفتم، بزن تو دهنم تا غلطتر نرم...
ادامهی راهو نشونم بده قربونت برم.
تو حواست بهم باشه کافیه، توجه بندههات رو نمیخوام.
تو با من باش، که کم نیارم وسط قصههای حکمتدارت...
کی از تو امنتر؟
۹۹ درصد زندگی من به دلتنگی گذشته.
دارم پودر میشم دیگه زیر بارش.
از روزی که تعطیل شدم، تا همین امروز کلا درگیر انتخاب واحد بودم.
تجربهی عجیبی بود.
۱۸ تا برداشتم.
برنامهام رو ۲۰ تا بود ولی خب همیناعم به زور رسید.😂
با هر کس که هماهنگ کرده بودیم کلاسمون یکی باشه، فقط یدونه یا دوتا مشترک دارم.
و با بقیه بیشتر از ۳، ۴ تا.😂🫠
خستهام شدیدا.
کم خوابیام و درد جسمی و فکر درگیرم، رسما داره فلجم میکنه.
۲۳ ام شروع کلاساعه و ۲۶ام حذف و اضافه.
ایشالا که خیره.
من تو گروه دانشکده ادمینم و جزو کساییام که سوالات بچهها رو خیلی وقتها جواب میده و کلا فعالیتم زیاده، قبلا هم اینو گفتم.
فعالیت زیاد، باعث شده که همه بشناسنم و پیویهام هم نسبتاً زیاد باشه.
بین پیویها قطعا مزاحمت هم بوده که خب سعی کردم حد رو حفظ کنم و جدی باشم و... .
اینا هیچی:).
یهبار اون اوایل ترم، تو یکی از این پیویهایی که دریافت کردم، یکی پیام داد و گفت با این غلط املایی گرفتنات، منو یاد دوستم میندازی.
بعد پیام ازش فوروارد کرد که من رو به دوستش معرفی کرده بود.
خلاصه که یکم صحبت در این مورد کردیم و تهش منو بیاجازه، تو یه گروه به اسم "نازینگا" اد کرد.
آدماش، آدمایی نبودن که به مود من بخورن.
بیشتر شبیه مهتاب، دوست صمیمیم بودن که اون از لحاظ شخصیتی ۱۸۰ درجه با من متفاوته. :)
ادش کردم.
میخواستم خودم لفت بدم، ولی چون دو سه نفرشون از دانشگاه خودم بودن و میشناختنم، تو رو در وایسی و هرچی که بود، موندم تو گروه.
الان، یه ترم گذشته.
و من با اکیپ نازینگا خیلی دوست شدم:).
بین پسراشون با یزدان خیلی صمیمی شدم و بین دختراشون با کسی که یزدان دوستش داره.
هر بار که برنامه کردن و رفتن بیرون، به دلایل مختلف نرفتم.
امروز کوه بودن.
و من یکم حالم جالب نبود...
الان داشتم ویدیوها و عکساشونو میدیدم و از ته دل خندیدم و دلم براشون تنگ شد:). [با اینکه چندتاشونو فقط در حد یه سلام علیک عجلهای دیدم، و خیلیاشونم هنوز ندیدم]
به زور مونده بودم تو نازینگا، ولی راستش، الان، بینهایت از یزدان ممنونم بابت اینکه نذاشت لفت بدم و معرفیم کرد به بچهها.
غریبه راه دادن تو اکیپی که ۶، ۷ سال باهاشونی، کار راحتی نیست.
ولی من همون غریبهای بودم که ۳ ماهیه بهشون اضافه شده و واقعا اذیت نشدم:).
شهاب و فاطمه و یزدان و نگین که عضو جدیده، از دانشکدهی خودمونن.
مهتاب هم که رفیق صمیمیمه.
بقیهی این اکیپ ۱۹، ۲۰ نفره، از نقاط مختلف تهران و شهرستانای اطراف تهرانن.
و یزدان از اون دوستاعه که همیشهی خدا دوربینش آمادهست تا سوتی بگیره:)))).
یعنی اینقدری که این بچه سر کلاسا و تو محوطه از ماها عکس و فیلم سم گرفته، هیچکس نگرفته واقعا.
و خب راستش، هر اکیپی نیاز به همچین آدمی، برای ثبت خاطرهها داره:))).
هیچی دیگه.
خواستم بگم دلتنگ بودم. حالا دلتنگی برای نازینگا هم بعد از دیدن ویدیوها، بهش اضافه شد:).
+گل منِ امیر رشوند هم قشنگه:).
-شبتون پر آرامش🤍
من دلم که تنگ میشه، سگ میشم. پاچه میگیرم.
ولی هیچوقت این قضیه رو کسی متوجهش نمیشه:)))
واسه همینم الکی الکی میشه یه دعوای بزرگ:)
من وقتی دعوا میکنم، در واقع دارم داد میزنم که دوسم داشته باش، بهم توجه کن، لوسم کن:).
شاید چون از گدایی محبت بیزارم....
ریاضی۱ پاس شدم. :))))))))
سر جمع ۱۰، ۲۰ نفرم پاس نکرد. ولی پاس شدمممم. :)))))))))
خیلی خوشالم.🥲
اینقدر استرس کشیدم سر این امتحان که حد نداره.
با ۱۰ پاس کرد. ولی خب مهم اینه که پاس کرددد.😂🤌
+تاریخ امروز(شایدم فردا؟) چه خوشگله. =)
۰۱.۱۱.۱۱
دوستش میدارم.
++شب امتحان ریاضی، جنگ شد.
استرس امتحان یه طرف، استرس اون یه طرف، تمرکزی که پرید هم یه طرف.
نگرانش بودم...
+++دو روزه از سردرد دارم جون میدم. نمیدونم به خاطر خوابمه که بهم ریخته، یا چی.
میخوابم، درد میکنه. بیدارم، درد میکنه. نفس میکشم، درد میکنه.
کاش میشد سرمو بکنم بندازم دور.
++++ترم جدید رو میخوام خیلی متفاوت شروع کنم.
میخوام مثل آدم درس بخونم که به داستانای این ترم دچار نشم باز.
باشگاهم مینویسم.
۳ ماهه ول کردم، همهچیم ریخته بهم باز.
احتمالا یا تز وسطای این ترم، یا نهایتا ترم بعد شاغل هم بشم، تو رشتهی خودم.
و این خیلی خوبه!
+++++من هنوز باورم نشده اینو پاس کردم. :))
از بچههای اکیپمون فقط من و یکی دو نفر دیگه پاس کردیم. :)))))
بقیه رو با ۴ انداخت. 🦦 یدونهام ۲۰ داشتیم. 🦦
اینایی که پاس شدنم همه با ۱۰ بودن.🦦
من از خیانت
وحشت دارم
برای خودم اتفاق نیفتاده
ولی
دور و بریام
تاااااا دلتون بخواد!
امشب طولانیترین رابطهای که دور و برم میشناختم
یهچیزی حدود ۷، ۸ سال
کات شد
بخاطر خیانت:))))))))
و میدونید؟
اون قسمتش منو سوزوند که پسره وقتی میفهمه میزنه تو دهن دختره پر خون میشه
ولی بازم میگه برگرد :))))))))))
یکی دو هفته دیگه قرار بوده بره خواستگاری :))))))))))))
آخ که من ریدم تو این دنیای تخمی.
وای باورم نمیشه. :)))))))))))
من با این دختر ارتباط داشتم. دوستِ رفیق صمیمیم بود.
هر از گاهی بیرون میرفتیم...
ولی خب امشب به رفیقم گفتم که من دیگه با این جایی نمیام:).
دارم میسوزم. خیلی میسوزم.
آخ که چقدر احمقی دختر:)))). این چه غلطی بود با زندگیت کردی؟
اشکام دارن بند نمیان...
لعنت به من.
امتحانام بالاخره تموم شد...
و از چسترمی در اومدم. :)
۱۸ ام انتخاب واحدمه و هنوز نمیدونم دقیقا چیکار کنم...
فشار امتحانای دانشگاه، هر چند که شاید زیادم نخوندم، ولی خیلی سنگینتر از مدرسه بود و نمیدونم چرا حقیقتا!
احتمالا با بچهها به این مناسبت یه بیرون بریم.
دیشب بیخوابی زده بود به سرم.
نسترنِ کرمریزِ درونم فعال شده بود، هی به ملت کرم میریخت.
خداروشکر بعد ۲۴ ساعت بیداری، ساعت ۳.۳۰ بالاخره تصمیم گرفتم بخوابم.
و فاجعهی بیشتری رخ نداد.
خلاصه که اینجوریاست.
دارم سعی میکنم از اون میزان تو چشم بودن تو دانشکده دربیام، ولی خب شاید فقط ۱۰ درصد موفق بودم.🫠
یه سری از بچههامون دارن میرن از اینجا. دلم واسهشون تنگ میشه.🥲
تازه داشتم بهشون عادت میکردم...
دیشب داشتم کمک یزدان میکردم که کادوی ولنتاین واسهی دختری بگیره که دوسش داره، ولی خودش مطمئن نیست که اونم بخوادش.
اینقدرم کیوتن باهم. :)))
اسمشون دوست صمیمیه، ولی خب از رابطهام خیلی اوکیترن باهم حتی.
صرفا گردن گیر جفتشون خرابه.😂
دیشب موقع خواب، زیر لب زمزمه کردم
"میشه بخوابم و دیگه بیدار نشم؟ هیچوقت بیدار نشم! مرگ راحتیه."
نشد. حیف.
اگه بخوای ویژگی های من رو واسهی یکی بگی، چیا میگی در موردم؟
رک و بدون تعارف لطفا بگید. ناراحت نمیشم. :)
یه وقتایی، تو هر چقدرم با زبونت حرف بزنی فایده نداره.
اون زمانا نیازه به دخالت چشمها...
برای شاهین های زندگیتون، لیلی باشید...
پاش بمونید...
هرچیام شد
بمونید
بسازید
حتی من میگم یه وقتایی هم واسهاش بسوزید
زندگی اینجوریه که قابل تحمل میشه...
واسهی آدمای شهرتون "خونه" باشید..
امن بودن خیلی خوبه بچهها :)
امن بشید..
زندگی سخته
عاشق موندن تو این دوره زمونه، سخته
بخشیدن سخته
ولی عاشق باشید
ته ته تهش
همین یکی میمونه براتون
بذارید دستاش بشه خونهی آخرتون..
میدونم قویاید
میدونم خفنید
ولی بذارید گاهی وقتا یکی دیگه مراقبتون باشه..
بهجاش، شما حواستون باشه تو این سرما گوشاش یخ نزنه
دستاش خشکی نزنه
غذاش دیر نشه
خوابش کم نشه
قرصاشو یادش نره..
همهی چیزای خوب سختن بچهها جون..
عشق هم اگه عشق باشه، سختی داره
تا فشار و سختیش رو بغل نکنی، نمیفهمی چقدر میخوایش.
نمیفهمی چقدر میخوادت.
همونجا که حافظ میگه "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها!"
ولی ته قصه قشنگه
قشنگ میشه اگه محکم پشتش باشی..
هرجا حرف عشق باشه، اونجا قشنگ میشه
عشق قشنگه و قشنگیش به کهنگیشه...
اینقدر باهاش بمونید که چروک بشید :)
که دل همدیگه رو با تعداد تار مو های سفیدتون بسوزونید :)))))))
که دندون مصنوعی های همو اشتباهی استفاده کنید :)))))))
خلاصه بگم آقا جان!
لیلی بودن خیلی میچسبه! لیلی باشید :)