ویدیو کال

+ ۱۴۰۲/۲/۲۷ | ۰۱:۴۲ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌
میخواستم بیام یکم چسناله بنویسم
که دیدم ۱۱.۳۰ شب دعوت شدم به ویدیوکال و تا نیم ساعت پیش داشتیم میخندیدیم. :))
بعد میگن چرا دانشگاهو دوس داری :))
ببین آخه کاراشونو :))
فقط با دخترا بودیم البته.

چشما مهم‌ترن، نه؟

+ ۱۴۰۲/۲/۲۵ | ۰۱:۵۰ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌
لبام چرا، هر روز و هر دقیقه، اما چشمام نمی‌خندن و این شاید بزرگ‌ترین مشکل من باشه، در حال حاضر.

خیلی وقت بود ننوشته بودم. ولی تاریخ امروز حیف بود ثبت نشه.

+ ۱۴۰۲/۲/۲۲ | ۲۳:۲۳ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

این ۳ تا امتحان باقی مونده بخیر بگذرن عالی می‌شه.

کوشته شدیم این دو هفته بخدا.


+هرچی میرم جلوتر استرسم بیشتر می‌شه واسه همه‌چی.

واقعا حس می‌کنم دارم پودر می‌شم از استرس آینده.

تنها پوئن مثبت روزام اینه که اینقدر بیرونم و با دوستام و وقتی پام می‌رسه خونه جنازه‌ام که وقت اورثینک ندارم.

همین.


+یه دوره‌ی کافی شاپ ثبت نام کردم. جلسه اولش انواع قهوه بود، دومش نوشیدنیه و سومیش دسر.

با اینکه بابا نمیذاره بعنوان باریستا بخوام کار کنم و میگه حتما تو رشته ی خودم، اما بازم نمی‌تونم منکر این بشم که عاشق یاد گرفتن این چیزام و یادشون میگیرم.

از کیک خیسام هم یه بار درست کردم بردم دانشگاه واسه اکیپمون. :))

یه بارم وقتی با دخترای دانشگاه رفتیم پارک بانوان بردم براشون و عاشقش شدن.


+اینکه اکیپمون هنوز سالمه و کسی از بچه‌ها باهم وارد رابطه نشدن، یکی از عجایبه.

تو دانشگاه ما که همه کاپلن(حالا یا داخل دانشگاه، یا خارج)، بجز اکیپ ما.😂


+فردا امتحان جبر خطی دارم، پس فردا علم مواد، چهارشنبه هم ریاضی۲.

اگه پاس نشم واقعا زشته. خیلی زشته. خیلی خیلی زشته.

دعا کنید میان‌ترما رو خوب بدم.🥹 ماچ و فعلااا.


طلسم

+ ۱۴۰۲/۲/۹ | ۰۰:۴۶ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

بعد از ۳ ماه

طلسمم شکست

دلم واسه اشک ریختن اینجوری تنگ شده بود...


خاطرات یک عدد الکی شاد!
about us

انقدر از بیان تعریف شنیدیم که ما نیز آمدیم!
-صاحب این وبلاگ اعصاب سالمی ندارد ، جهت درگیری هرچه کمتر حد خود را رعایت کنید.
آرشیو یک سال و اندی فعالیت در بلاگفا : nasiiiam.blogfa.com