شب اول زمستونوووو

+ ۱۴۰۰/۹/۳۰ | ۱۴:۵۹ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

شاید یلدا یه روز باشه مثل همه‌ی روزا؛

یه شب باشه مثل همه‌ی شبا؛

شاید تنها فرقی که داره، تو اون یک دقیقه‌ای که بیشتره‌ جمع میشه؛

اما من معتقدم که هر چیز کوچیکی رو باید جشن گرفت.

اگه یلداست، باید جشن گرفت.

اگه عیده، باید جشن گرفت.

اگه یه اتفاق خوب میوفته، باید از خوشحالی پرده درید براش.

شکرانه‌ی اتفاقای قشنگ، ذوق کردن واسه‌شونه، تفاوت قائل شدن برای قبل و بعدشونه.

شکرانه‌ش رو بجا بیارین.

زندگیتون پر از اتفاقای قشنگ و ذوقای خفن.

یـلــ❤ــداتــون مـبـااااررررککککک🥰🍉✨

امن :)

+ ۱۴۰۰/۹/۱۹ | ۱۸:۰۴ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

ولی امن بودن خیلی جذابه.

مثلا امن ترین آدمِ یکی باشی...!

بعد میدونی چی جذابتره؟ :)

اینکه میدونی انقدر خوب بودی و خوب عمل کردی که شدی "مورد اعتماد ترین"

امیدوارم همتون یدونه از این آدمای "امن" پیدا کنید و تا همیشه، نگهش دارید پیش خودتون.

و مطمئن باشید هر اتفاقی هم بیوفته، قرار نیست که اون آدم از پیشتون بره یا خیانتی بکنه در امانتتون.

عجله

+ ۱۴۰۰/۹/۱۶ | ۰۱:۱۹ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

همیشه عجولم و میخوام آینده رو ببینم..

و با این عجله‌ی بی موقع، حالو خراب میکنم..

هعععیی خدا.

من برآیندی از حال و احوال و رفتار توعم!

+ ۱۴۰۰/۹/۱۱ | ۱۱:۳۹ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

تو فرمول F=ma ، برآیند نیروها با جرم و شتاب رابطه‌ی مستقیم داره.

یعنی اگه غصه های جرم تلنبار بشن رو هم، نیرو هم غمباد میگیره و بغض تو گلوش گنده میشه.

اگه شتاب بی‌حال بشه و دیگه تغییری نکنه، نیرو هم حسش از بین میره و دیگه کاری نمیکنه.

ولی برعکسم میتونن باشن.

مثلا اگه نیرو بیاد شادی کنه، برقصه، قطعا جرم یا شتاب، اونی که تو اون موقعیت خاص خوش اخلاق تره و اخماش بازه و ثابت نیست، همراهش تغییرای مثبت میکنه و اونم شاد میشه.

میدونی چی میخوام بگم؟

میخوام بگم اینا دوتا متغیرن توی یه فرمول ساده‌ی فیزیک، در مورد نیرو و حرکت، اما بی نهایت شبیه من و توعن.

آره میدونم؛

من یه آدمم، تو هم یه آدمی، حال من رابطه‌ی مستقیم داره با حال تو، رفتار تو، اخلاق تو.

در واقع من اون F ام، برآیندی از حال و احوال و رفتار تو.

که وقتی تو میای جلوم، همه چیزم دیگه به تو بستگی داره.

1400.09.11

1:54 a.m.

اولین جلسه.

+ ۱۴۰۰/۹/۷ | ۱۵:۱۶ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

امروز اولین جلسه‌ی ۴ نفره با مدیر مدرسه، پشتیبان کلاس، مامانم و من بود.

اول هدفم رو پرسید مدیر، بعد گفت برنامه‌ی یه روزتو بگو، گفت با توجه به اینکه وسط سال اضافه شدم و خیلی چیزا رو عقبم، خوب خودمو رسوندم تا همینجا هم و اصلا فکر نمیکرده که بتونم ولی با این حال بازم نیازه که سرعتم بیشتر بشه و محکم‌تر بخونم.

پشتیبان هم از ارسال تکالیف و پیشرفت تراز و اینام راضی بود.

از پشت سر هم بودن برنامه‌ی میان‌ترم گله کردم، نتیجه‌ی حرفشون همینه که هست، بود.

مامانم هم گفته بود که دارم درس میخونم و واقعا سرم به سنگ خورده‌.

بهشون گفتم که تو آزمون گزینه۲ ای که این هفته دادیم، از مبحث دینامیک فقط یک‌جلسه، اونم همون روز ثبت نام :)

رفتم سر کلاس و از همون مبحث فقط، یعنی آسانسور، جواب دادم که یکیش درست بود و اون یکی غلط.

مدیر حسابی کیف کرد از اینکه تونستم از اون یه ساعت نشستن سر کلاس، بدون هماهنگی قبلی و جزوه و ‌‌‌... استفاده کنم :)

و خلاصه که :))

خوب گذشت!

دقیقه های آخر جلسه، مدیر گفتش که امیدم بهت بیشتر از این حرفاعه و اگه واقعا از چیزی که تو وجودت داری استفاده کنی، لیاقتت خیلی بیشتر از کامپیوتر دانشگاه تهرانه. =)

و خب همین دیگه :)))

ایشالا که آخرش قشنگه..!


+مامانم میگفت با پشتیبانتون که صحبت کردم گفته نسترن خیلی درونگراعه، مغرورم هست و مسئولیت پذیره، دختر آرومیه در کل.

خیلیم زود تونسته با بچه‌ها ارتباط بگیره و اخت بشه، بچه‌های اینجا چون تعدادشون کمه و اکثرا از هفتم باهمن، دیر با افراد جدید میسازن و کلا کسی رو راه نمیدن بین خودشون، ولی نسترن خوب تونسته بعد از یکماه، یکماه و نیم اینقدر اوکی شه باهاشون :))

حیف جلو خودم نگفت اینا رو وگرنه میگفتم خبر نداری، تو کل ایران دوست و رفیق دارم من، اینا که دیگه بچه‌هایی‌ان که هر روز میبینمشون :)))

بعد مامانم برای اون آرومیه، میخواسته بگه جیغ جیغاشو نشنیدی که میگی آروم :))

عجیب بود برام که گفته مغرورم، ولی خب میشه گفت درست گفته.

به حد زیادی غرور دارم که سعی میکنم نادیده بگیرمش خیلی جاها.. واسه همینم کمتر کسی متوجهش میشه.

از مامانم که پرسیدم رو چه حسابی گفته اینو، گفتش که بخاطر این بوده که مثلا تکلیفتو یه وقت ندادی یا دیر دادی، یا مثلا چیزای اینجوری که بابتش بهت گیر میداده، متوجه شده که بعدش جوری رفتار کردی که گیر و اخطار نگیری ازش و کلا جواب پس دادن برات سخته.

مسئولیت پذیری هم بخاطر کارای لپ تاپ گفته :)))

کل کارای لپ تاپ راه انداختن و کلاسای مجازی‌ای که تو مدرسه برگزار میشه و اینا، با منه.

و خب باید وقتی لپ تاپ یا میکروفون اینا میگیرم ازشون، ببرم تحویل بدم، یا همش حواسم به بچه‌هایی که تو خونه‌ان هست که یه وقت قطع نشه ارتباطشون و... :)

+ ۱۴۰۰/۹/۶ | ۲۲:۳۰ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌
همونی که تو ذهنمه.

بماند به یادگار :)))

+ ۱۴۰۰/۹/۳ | ۱۳:۰۰ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌
وقتی منتظر بودیم تا نوبت مشاوره‌ی فردیمون برسه، با اولین شعر از زبون من شروع شد..
در بین نمازم به دلم شک تو افتاده که من...


و ادامه‌ی روز همصحبتی با دبیر فیزیک ۶۴ ساله‌ای که راننده‌ی اسنپ بود و خیلی زیاد خوش ذوق بود توی ادبیات و با موضوع کرونا شروع به صحبت کرد، موضوع رسید به اینکه قدیما چقدر همه چیز با اینکه کم بود، لذتش زیاد بود.
 وسطای حرفش، یچیزی گفتم 
"شاید انسان جنبه‌ی پیشرفت نداشت"
و تا آخرین لحظه بابت این جمله تحسین کرد و گفت که توی شعرها و داستاناش نقل قول میکنه ازم :))
من واقعا اینجور مواقع بشدت قلبی میشم :)))

دلم میخواد...

+ ۱۴۰۰/۹/۲ | ۲۲:۲۳ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

دلم میخواد همه‌ی آدمای قدیم زندگیمو یجا جمع کنم..

ازشون معذرت بخوام بابت هرکاری که کردم که ناراحتشون کرده.

و تشکر کنم بابت تایمی که بودن تو زندگیم و درسایی که بهم دادن.

بعد سرشونو ببوسم.

برم سمت آدمای جدید زندگیم.

ازشون تشکر کنم بابت بودنشون و کارایی که کردن برام.

ازشون معذرت بخوام بابت کدورتا.

بعد قلب مهربونشونو بغل کنم.

بعدش واسه‌ی همیشه از هر دو گروه خداحافظی کنم و تو چند ثانیه محو شم و گمشم تو ماشین زمان. :).

یه‌جوری که دیگه نفهمم کی بوده، کی هست، کی نیست، دلم واسه‌ی کی تنگه، دل کی واسم تنگه، کی همه‌جا بوده، کی هیچ‌جا نبوده.

یه‌جوری که دیگه برنگردم به هیچکدوم.

حتی عزیزترینا.

نزدیک‌ترینا.

خودی‌ترینا.

شاید دلخوشی

+ ۱۴۰۰/۹/۱ | ۱۶:۵۹ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

امروز یه نفر دیگه (از همکلاسیای جدیدمه، حنانه) بهم گفت که رشته‌ی آی‌تی بهت میاد و میتونی بخونی، بعد که گفتم واسه‌ی کامپیوتر اومدم ریاضی اصلا، گفت همون پس =))

و من ذوق زده ترینم :))))

زیادی بچگانه ذوق میکنم واسه‌ی کوچیکترین چیزا ولی این خصلتمو دوس دارم :))

خاطرات یک عدد الکی شاد!
about us

انقدر از بیان تعریف شنیدیم که ما نیز آمدیم!
-صاحب این وبلاگ اعصاب سالمی ندارد ، جهت درگیری هرچه کمتر حد خود را رعایت کنید.
آرشیو یک سال و اندی فعالیت در بلاگفا : nasiiiam.blogfa.com