نذر علم

+ ۱۳۹۹/۲/۳۰ | ۱۰:۰۹ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

این پست رو پارسال گذاشته بودمش ، آدرسش رو میذارم امیدوارم بدرد کنکوریا و کلا اونایی که آزمون مهمی دارن بخوره^_^

کلیک

شاید یه فلش بک به پارسال همین روزا....

+ ۱۳۹۹/۲/۲۷ | ۰۲:۳۲ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

یکی  از علایقم اینه که هر چن وقت یبار میرم سراغ وب بچها و پستای قدیمیشونو با تمام کامنتاشون میخونم:)

کاملِ کاملِ کامل!

مخصوصا اوناییشون که پر از خاطره های خوبن...:)

امروز نوبت وب یاسی بود.. امسال کنکور داره و واسه همینم فعالیتی نداره.. براش دعا کنین:)

وب مهدی خان رو هم امشب شخم زدم:)

این دوتا وب انقدر اتفاقای قشنگ توشون افتاده و خیلی خیلی خوشبختانه مثل بعضی از دوستان نیومدن ثبت موقت بزنن ، که معمولا میرم و پستای مربوط به یکی دو سال پیش رو میبینم..

چند شب پیش هم نوبت رز بلاگ بود و سایت قشنگی که کلی پاش زحمت کشیدن دوستان و :)

جالبه.. دقیقا از وقتی که فعالیتمون متوقف شد ، دیگه هیچ خرابی ای پیش نیومد :)

انگاری حتی رز بلاگ هم با وب بروبچ مشکل داشت.....

اگه وب توی بلاگفامون بود ، قطعا و قطعا بهش سر میزدم ولی حیف و صد حیف....

کاش برمیگشتیم به قبل... روزایی که تو این دو سه سال گذشتن ، بهترین و قشنگ ترین خاطرات رو برام رقم زدن...

حال و هوای پارسال این موقع رو بشدت خریدارم..

همه استرس داشتیم.. واسه یه موفقیت.. از نظر هرکس ، موفق شدن توی اون برهه ی زمانی واسه خودش شکستن شاخ غول بود!

من و چنتا از بچها آزمون نمونه و انتخاب رشته و بقیه کنکور...

اصلا یادم نمیره چقدر استرس تحمل میکردم..

شب آزمون نمونه قشنگ یادمه عروسی یکی از اقوام بود و من نتونسته بودم که برم.. موندم خونه و کلی خوش گذروندم=)

وای کنکور رو بگو...

وقتی جوابای کنکور اومدا ، داشتم سکته میزدم... از آزمون خودمون واسم مهم تر شده بود... فکر کن من این بودم خود بچها حالشون چی بوده دیگه...

یادش بخیر.. همه صورتا داغون شده بودن و حداقل یه تبخالی چیزی زده بودیم..😅

من خودم که صورتم دیگه جای خالی نمونده بود توش...

چقدر همه چیز عوض شد.. با گذشت یکسال.. خیلی چیزا تغییر کرد...

خیلیا وبشونو حذف کردن... لاله .. آوا.. درنا.. حتی هاجر هم خیلی کم میاد دیگه...

فیونا هم همینطور...

چقدر دلم تنگ شده واسه تک تک اون روزا .. :)

شاید رفقای بیانی خیلی متوجه چیزایی که میگم نباشن.. خب عادیه چون نمیشناسین اکثر کسایی رو که اسم بردم..

ولی خب یهویی دلم خاس که اینجا منتشر کنم پستم رو.. و چقدرم که طولانی شد...

اگه حالش رو داشتین و خوندین ، پیشاپیش ممنونم که وقت گذاشتین..:)🌹🙏🏻


التماس دعا!

+ ۱۳۹۹/۲/۲۳ | ۲۳:۱۱ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

تو این شبا یاد ما هم باشین.. یادتون هستیم:)🖤

از تجربه هاتون بگید برام...

+ ۱۳۹۹/۲/۱۷ | ۲۳:۰۳ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

تا حالا شده ناخواسته گند بزنی تو همه چیز؟!

شده یه خونه از جنس رفاقت بسازی .. بعد با یه زلزله همش خراب شه بریزه پایین؟!

بعدش چیکار کردی؟!


من در 20 سال دیگه!

+ ۱۳۹۹/۲/۱۷ | ۲۰:۰۳ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

ممنونم بابت دعوت سپیده ی عزیزم و آقا رهام🌹🙏🏻

و شرمنده بابت تاخیر!

۲۰ سال زمان زیادیه واقعا.. حالا اگه باز ۱۰ سال بود آسونتر میشد پیش بینی کرد...

۲۰ سال دیگه حدودای سن ۳۷ سالگیم..

خب قاعدتا اتفاقات مختلفی تو زندگیم افتاده .. با کمک خدا مهندس کامپیوتر شدم و جایی مشغول کارم

خانواده تشکیل دادم و احتمال زیاد بچه هم دارم ، اسم نفس رو دوس دارم واسه دخترم بذارم(:

و احتمالا هر روز از صبح تا شب باهاش درگیرم که درس بخونه و بازیگوشی نکنه!

ببین تا کجا رفتم دگ😂 ولی خب اشکال نداره آرزو بر جوانان عیب نیس😁

احتمالا همچنان میام وب و از روزمرگی هام مینویسم ، شایدم از اینجا رفتم🤷‍♀️

اینکه زندگیم رو حالت خیلی عادی پیش بره و در واقع دچار روزمرگی بشه رو دوس ندارم.. و تلاشمم میکنم واسه دوری از این اتفاق..

احتمالا هر روز ایده های جدیدی رو تو سرم پرورش میدم و با همکاریِ شریک زندگیم عملی میکنم..

و دیگه نمیدونم واقعا...

چیزی به ذهنم نمیرسه🤔


+هرکس از رفقآ که پست رو دید و خوشش اومد از چالش از طرف من دعوته:)


کی تندتر تایپ میکنه؟!

+ ۱۳۹۹/۲/۱۳ | ۲۳:۰۱ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌
میاین چالش تایپ؟
تو لینک برید بزنید و اینجا رکورداتونو بگین🤔


+ماشالا به همه ، تایپ همگی خوب تنده*_*

بچه مهندس ۳

+ ۱۳۹۹/۲/۱۲ | ۲۱:۵۵ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

آخیییش خوبش کرد

دختره ی میمون😑

هی گروهم گروهم میکنه🤪

البته کار اول قاسم هم درست نبودا ، خدا خیرش بده اون خانم مقدمو😏

دلم خنک شد اصنم:|

هر چند دیر شد یکم ولی خب ، روزتون مبارک!

+ ۱۳۹۹/۲/۱۲ | ۱۸:۵۲ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

نبینین دبیرامونو مستفیض میکنیم اینجا.. بالاخره دانش آموزه و غر زدناش!

کار دیگه ای که ازمون بر نمیاد(:

روزتون مبارک فرشته های زمینی🌹🌹🙏🏻

بمونین واسمون❤


دعای روز چهارم ماه مبارک

+ ۱۳۹۹/۲/۷ | ۰۴:۳۵ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

خیلی التماس دعا دارم .. خیلی زیاد 

💙💙


پاشید بیدار شید!

+ ۱۳۹۹/۲/۶ | ۰۳:۳۸ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

اولین سحری امسال تهنا داره خورده میشه:):

رفتم مامانو بیدار کنم.. بنده ی خدا نزدیک بود سکته بزنه😐😂

میخواست جیغ بکشه گفتم هیییسسسسسسس😂

ماه رمضونتون مبارک :)❤

+ و ساعت ۴ و ۴۹ دقیقه صبح وی میرود لاک پاک کن میاورد تازه😐🤦‍♀️

خداوندا منو آدم کن😐🤲



خوبین؟

+ ۱۳۹۹/۲/۳ | ۲۳:۱۷ | ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌

دلم داره بشدت شور میزنه...

شماها حالتون خوبه؟!

خبر بدید از خودتون..


+گفتم یه مرگم هستا....

بی دلیل دلشوره نمیگیرم من🤦‍♀️😑

خاطرات یک عدد الکی شاد!
about us

انقدر از بیان تعریف شنیدیم که ما نیز آمدیم!
-صاحب این وبلاگ اعصاب سالمی ندارد ، جهت درگیری هرچه کمتر حد خود را رعایت کنید.
آرشیو یک سال و اندی فعالیت در بلاگفا : nasiiiam.blogfa.com