شاید یه فلش بک به پارسال همین روزا....
یکی از علایقم اینه که هر چن وقت یبار میرم سراغ وب بچها و پستای قدیمیشونو با تمام کامنتاشون میخونم:)
کاملِ کاملِ کامل!
مخصوصا اوناییشون که پر از خاطره های خوبن...:)
امروز نوبت وب یاسی بود.. امسال کنکور داره و واسه همینم فعالیتی نداره.. براش دعا کنین:)
وب مهدی خان رو هم امشب شخم زدم:)
این دوتا وب انقدر اتفاقای قشنگ توشون افتاده و خیلی خیلی خوشبختانه مثل بعضی از دوستان نیومدن ثبت موقت بزنن ، که معمولا میرم و پستای مربوط به یکی دو سال پیش رو میبینم..
چند شب پیش هم نوبت رز بلاگ بود و سایت قشنگی که کلی پاش زحمت کشیدن دوستان و :)
جالبه.. دقیقا از وقتی که فعالیتمون متوقف شد ، دیگه هیچ خرابی ای پیش نیومد :)
انگاری حتی رز بلاگ هم با وب بروبچ مشکل داشت.....
اگه وب توی بلاگفامون بود ، قطعا و قطعا بهش سر میزدم ولی حیف و صد حیف....
کاش برمیگشتیم به قبل... روزایی که تو این دو سه سال گذشتن ، بهترین و قشنگ ترین خاطرات رو برام رقم زدن...
حال و هوای پارسال این موقع رو بشدت خریدارم..
همه استرس داشتیم.. واسه یه موفقیت.. از نظر هرکس ، موفق شدن توی اون برهه ی زمانی واسه خودش شکستن شاخ غول بود!
من و چنتا از بچها آزمون نمونه و انتخاب رشته و بقیه کنکور...
اصلا یادم نمیره چقدر استرس تحمل میکردم..
شب آزمون نمونه قشنگ یادمه عروسی یکی از اقوام بود و من نتونسته بودم که برم.. موندم خونه و کلی خوش گذروندم=)
وای کنکور رو بگو...
وقتی جوابای کنکور اومدا ، داشتم سکته میزدم... از آزمون خودمون واسم مهم تر شده بود... فکر کن من این بودم خود بچها حالشون چی بوده دیگه...
یادش بخیر.. همه صورتا داغون شده بودن و حداقل یه تبخالی چیزی زده بودیم..😅
من خودم که صورتم دیگه جای خالی نمونده بود توش...
چقدر همه چیز عوض شد.. با گذشت یکسال.. خیلی چیزا تغییر کرد...
خیلیا وبشونو حذف کردن... لاله .. آوا.. درنا.. حتی هاجر هم خیلی کم میاد دیگه...
فیونا هم همینطور...
چقدر دلم تنگ شده واسه تک تک اون روزا .. :)
شاید رفقای بیانی خیلی متوجه چیزایی که میگم نباشن.. خب عادیه چون نمیشناسین اکثر کسایی رو که اسم بردم..
ولی خب یهویی دلم خاس که اینجا منتشر کنم پستم رو.. و چقدرم که طولانی شد...
اگه حالش رو داشتین و خوندین ، پیشاپیش ممنونم که وقت گذاشتین..:)🌹🙏🏻
احساساتت شیرین و زیبا بود
خاطراتت با دوستاتم همینطور
ان شاءالله دوستیاتون پایدار :)
😂😂واسه اونا استرس گرفته بودییییی؟😂😐واسه نمونه استرس داشتیییی😐چراااا
میگم خب دستت تو کاره این سه ماه رو یکم واسه من استرس بگیر، از استرسم کم شه😂😂😐😐😐
از بهاره ننوشته بودی. منم دیشب می خواستم برم وبش ولی نرفتم، گفتم بذار فکرش رو تمومش کنم.
به به حالا دیگه وبم آماده کاشت محصوله(((:
منم زیاد این کار رو با وب بروبچ میکردم حالا کاریه که شده و حذفش کرده آقای بلاگفا ولی خاطره هاش تو ذهنمون همچنان باقیه(:
خیلی فکر کردم نسی
بهاره برای من تا شهریور بود
تو گفتینو
آخرین پستش هم تولد من بود
حتی بعدشم یه بار اومد
خب الان رفتم براش کامنت دادم که اگه یه روزی اومد ببینه، چون به گفتینو اعتبارم نمی شد. نوشتم قراره دیگه نیام. نوشتم نمیشه که نت نداشته باشی، حتما نمی خواسته بیاد. خاطرات و ویس ها و عکسامون هم که پاک شد. گفتم بهاره رو که فراموش کردم حالا تو رو هم مجبورم دیگه منتظر نباشم، بهتر بود یه خداحافظی می کردی. ازش تشکر کردم که با اختلاف سنی ۱۰ سال تو روزای مزخرفم حس خوشایندی بهم می داد.
به هرحال واقعا از آشناییش خوشحال شدم و واقعا تو اون روزای مسخره با تمام فاصله ی سنی که داشتیم برام عزیز بودم. 🥰🥰🥰🥰
خو دیگه فصل فراموشیه.😊
ای بابا...
پس شما بازماندگان توفان بلاگفایید
ایشالا برگردن دوستات و از بی وفایی دست بکشن...:)
همه چیز فقط اولاش سخته، حتی فراموش کردن
دیگه انقدر عوض شدم که بلد شده باشم دل کندن رو
خوندیم با تمام اسمای ناشناسش
فقط امید داریم بعد نبودمون همینجوری به خیر ازمون یاد کنن