یادتونه گفتم وقتی یکی بمیره واستون ، بازم دوسش دارین و گاهی به یادش حتی اشک میریزین؟

خب امشب از همون شباست...:)

که بغض داره خفم میکنه و چشام هی پر و خالی میشن...

دلم تنگ شده.. واسه خیلیا.. و اون ، از همه ی این خیلیا بیشتر...

این روزا زیاد خل و چل بازی درمیارم.. شاید واسه اینکه حالم معلوم نباشه..

و اینکه همه فک میکنن حالم عالیه ، واقعا حالم رو خوب میکنه..

و این دلیل اسم وبمه.. یک عدد "الکی شاد"...!

اینجا مینویسم .. چون با وبلاگ خو گرفتم و سه سالی هست که شده دفترچه ی حرفام...

میدونم ممکنه بخونه اینا رو.. ولی خب.. مهم نیست ..

مگه بخونه قراره چ اتفاقی بیوفته؟(:

این روزا تو گپ زیاد باهاش بحث میکنم... مثل همون وقتا که خوب بودیم باهم و کلا کارمون بحث بود.. :))

کاش مدارس باز میشد.... دلم تنگه.. خیلی..