صفحه ی ارسال مطلب بیان ، اینجوری شده برام که خوشحال باشم ، اولین جاییه که توش ثبت میشه و ناراحتم باشم بازم اولینه.
و خب فی البداهه شروع میکنم به تایپ و نه با قصد و برنامه ریزی قبلی؛
واسه همینم خیلی چیزا رو زود پیش نویس میکنم..

حالم خوبه ، درسام رو با جدیت بیشتری نسبت به قبل دنبال میکنم ولی تمرکزم بشدت اومده پایین.
طبق معمول با هندسه مشکلم حل نشده ، حتی با وجود تغییر نگرشم نسبت به دبیرش!
آمار اما بهتره ، مخصوصا که به فصل هایی رسیدیم که اکثرا تئوریه و مشکل اصای من توی فصل گزاره هاست.
حسابان پیشرفت خیلی خوبی داشتم و راضی ام.
شیمی و فیزیک رو هم بیشتر پیگیری میکنم و خب از دو ماه دیگه رسماً کنکوری ۱۴۰۱ محسوب میشم!
از درس که بگذریم..
دوماه آینده اسباب کشی داریم و اگه بگم خوشحالم ، دروغ نگفتم.
روز های بهاریم داره به سرعت میگذره و از این بابت هم خوشحالم؛ هرچی زودتر این یکسال و خرده ای بگذره ، به نفع من..
این یکی دو هفته به قدری خبر مرگ شنیدم که دیگه نمیدونم چی بگم..
فکر میکردم برای بار دوم یا شاید هم سوم(!) به کرونا مبتلا شدم ولی خب هنوز علائم خاصی ندارم..
چند وقته که گپ های دوستانه ی واتس اپ رو میوت کردم و واقعا آرامش میده این سکوت!
حضورم توی توییتر چند روزیه که کمتر شده.
اینستا هم که کلا روزی ۵ مین هم نمیرم..
وب هم که شاهدید کم پست میذارم و دیر به دیر..
و در کل یک مرحله ی انزوای مجازی رو میگذرونم..
امیدوارم همین روند رو به صورت صعودی پیش برم و ترمز نکنم.. که چوب خطام واقعا پر شده.
دختر خاله ام ، بارانا کوچولو ، تقریبا دو روز در هفته رو میاد اینجا و یه جورایی تجدید قوا حساب میشه واسه ی هممون..
زلزله خانوم نیم ساعت تو خونه بیاد ، کل خونه رو میریزه بهم تنهایی :))

و دیگه همین.. خیلی حرف زدم ، شرمنده
یجورایی جبران پستای نذاشته ام بود :))

برای حسن ختام هم اجازه بدید به موزیک جدیدی دعوتتون کنم که توی سریال ملکه ی گدایان ، خونده میشه..

اشکام آبرومه - محمدرضا غفاری