{♡}
الان میفهمم قلبِ آروم یعنی چی..
الان که هیجانات و نگرانیای اضافی ندارم و تو آروم ترین حالتم ، لبخند عزیزامو میبینم ، همین قلبمو آروم میکنه..
و خب حس میکنم که نیازی ندارم به چیزی.. و این حس برام واقعا ارزشمنده.
همینجوری یهویی دلم خواست کتابامو سفت بغل کنم و دوستشون داشته باشم.. شاید واقعا خوندنشون برام راحت ترم شد :))
-میدونم چنل زدم واسه این حرفا.. ولی حقیقتا عادت کردم به این صفحه و فقط اینجا میتونم بنویسم.{♡}
آموزش استوری گذاشتن تو وبلاگ هم از اینجا ببینید.
(کلیک)
نسترن، من امیدوارم تو کنکورت رو خوب بدی و بعدا هیچ وقت مجبور نشی به خاطرش سعی کنی گذشته و آدماش رو پاک کنی تا خاطرات اون روزا یادت نیاد. شهریور دارم میرم تو ۲۷ سال ولی انگار حس می کنم سنم خیلی بیشتره...... نمی دونم وقتی مثلا ۳۷ ساله بشم می خوام حس کنم چند سالمه... با این که دیگه می دونم به هیچ کدوم از رشتههای تجربی علاقه ندارم ولی این که من تیزهوشان بودم و همه روم حساب باز می کردن ولی الان در حد بچههای مدارس معمولیم اذیتم می کنه. انگار رتبه فقط یه حسرته، حتی وقتی آرزو نمی کنم هر کوفت دیگه ای بودم. می دونم خودم تو این سالها خیلی اشتباه کردم ولی اون روزها هم انگار ول کن نیستن. باید زودتر از اینا می رفتم دنبال کار. همهش حس می کنم بی خاصیتم.
سلام،اگه نظر من رو بخوای به نظرم خوندن دل نوشته داخل وبلاگ لذتش بیشتره🌹:)
اگر برات مقدوره اینجا هم منتشر کن.