همزمان با خسته شدنم، از کار افتاد.

همزمان با کم شدنم، ضعیف شد.

همزمان با تموم شدنم، عمرش به پایان رسید..

میدونم که هیچ موقعِ دیگه‌ای زنده نمیشه، ولی کاش مراسم ترحیمش خوب برگزار بشه، حداقل به یاد من.

دوستش داشتم، دوستش داشته باش، حتی سنگ قبری که هیچوقت نمیتونم ببینمش رو.

#گلایه‌هایی‌بابوی‌نارنجی

#رادیو_نیمه‌شب