امشب شب آرزوها بود.

یه‌جا خوندم هرکی میاد تو زندگیت، وظیفه داره یه‌چیزی رو تغییر بده و بعد بره.

شاید وظیفه‌ی اون هم، یادآور شدنِ من، به من بود. :))

خلاصه که...

آرزوی امشبم خوشحالیم و خوشحالیشه، حتی اگه قراره این خوشحالی دور از من اتفاق بیوفته. :))

امیدوارم انقدر اتفاقای قشنگ مثل سگ پاچه‌مونو بگیرن که اصلا نتونیم ازشون فرار کنیم و در بریم. =)

امروز روز خوبی نبود برام، اما شب خاصی بود.

امیدوارم خاص و قشنگ و آروم بمونه.