با زمین و زمان دعوا دارم.
خوشحالم که تو دنیای واقعی گزینه‌ی بلاک نیست، وگرنه تا حالا حتی مامان و بابام رو هم صد بار بلاک می‌کردم و اونام دیگه هیچوقت برنمیگشتن، چون جاشون تصمیم گرفتم، عملی کردم و به جای تشکر بخاطر بودنشون و کمکاشون و تحملشون، پسشون زدم و من، همین حضور نصفه و نیمه‌شون رو با دستای خودم نابود می‌کردم و از دست می‌دادم.
بعد از این تقریباً ۳ ماه، دیگه هیچوقت دلم نمیخواد سال کنکور رو تجربه کنم و بمونم و عمرمو بذارم پاش، هیچوقت!
خوبه که مامانم هنوزم هست و خسته نشده از دعوا های هر دقیقه‌مون، خوبه که میبینم و میشنوم که با مشاورم صحبت می‌کنه و ازش راهکار میخواد برای حالم.
حتی حضور بابامم حس نمی‌کنم دیگه و این برای منی که یه روزی همه‌ی جونم بابام بود، بزرگترین عذابه.
حق میدم، خسته شده خب، منم خسته شدم. دیروز حتی با اونم دعوام شد. کوچیکترین چیزی که میگه و لحنش که بد میشه، به بدترین شکل ممکن می‌شکنم و این دست خودم نیست. نمیتونم تحمل کنم. شدم مثل یه دختر بچه‌ی ۳ ساله که فقط بلده پا بکوبه و بگه میخوام و بزنه زیر گریه.
فقط مامانم مونده. تنها کسی که حس می‌کنم هنوزم باهامه. دلم نمیخواد عذابش بدم ولی تنها کاری که دارم می‌کنم همینه.
من دلم نمیخواد هیچکسو عذاب بدم، حتی اونی که بهم فحش میده و چشم دیدنمو نداره و ندارم؛ عزیزام که جای خودشونو دارن.
امروز مامانم زنگ زد مدرسه، یه دور اون شستشون، یه دور خودم.
خسته‌تر از اونم که چسناله کنم اما واقعا امروز، تا همینجاش زیادی سنگین بود.
کاش زودتر تموم شه همه‌چی.
نیاز دارم که کنکور تموم شه و برم یه جایی که یه عالمه بچه هست و بشینم باهاشون بازی کنم و حداقل واسه چند ساعتم که شده، از همه‌چی دور بشم.
واقعا هیچی جز بچه‌ها، نمیتونه مسکن خوبی باشه.
من حتی خودمم نمیدونم چه مرگمه.
دلیل اینکه اینا رو اینجا مینویسم؟
نیاز دارم منتشر بشن، اما نیاز دارم جایی منتشر بشن که همینقدر ساکت و خلوته و هیچکس نمیخونتش و براش مهم نیست، حوصله‌ی نصیحت و حرف زدن و حرف شنیدن و امید و انگیزه‌ی الکی ندارم.
حوصله‌ی هیچی ندارم.
از خریدن حس ترحم و گدایی، متنفرم.

+دلم میخواد "آرزومه" از منصور رو با صدای بلند تو گوشم پلی کنم و بلند بلند شیمی بخونم و گریه کنم، همینقدر مزخرف.

++کارنامه‌ی اصلی این سنجش عن چرا نمیاد؟ -_-
درصدامو میذارم اینجا یکم خجالت بکشم بخونم و سنجش بعدی و پیشرفتم انگیزه بشه. :/
یازدهم فقط زبانشو رسیدم بخونم و یه فصل الکتریسیته ساکن فیزیک.
شیمی دهم فصل آخرش موند ولی بقیه‌ی درسا تقریبا تموم شد.
عربی هم تا درس ۴ دهم خوندم فقط و تست زدم، اما از درصد دیروزم که ۴۴ بود، زیاد ناراضی نبودم.
ادبیاتش سخت بود، خیلی تست زده بودم از ادبیات اما با این حال، ۳۳ شد، خوب نه اما بدم نبود.
زبان بخاطر سر و صدای حوزه و بغل دستی خرم که هی پاشو تکون میداد، تمرکزم پرید تو کل آزمون و برای زبان وقت کم آوردم، ۱۲ درصد. در حالیکه جزو نقاط قوتمه. :/
دینی زیاد تست زده بودم و همه‌شم متن کتاب بود و آسون اما نکته‌ای بود، بیشتر توقع داشتم ولی خب به هر حال، ۵۷ درصد.
شیمی منفی ۰.۹ درصد فقط حفظی زدم چون فرمولا یادم نمیومد.
ریاضیات ۹ درصد حل می‌کردم ولی به جواب نمی‌رسیدم، ریاضیاتش گلابی نبود اما اونقدرم سخت نبود که ۹ درصد بزنم و نتونم برسونم به ۳۰ درصد.
فیزیک ۶ درصد، اینم فقط حفظی زدم، چون نرسیده بودم مقاومتا و مغناطیس و القا رو بخونم و نقطه‌ی قوتم بود و هیچی از فرمولاش یادم نبود. اونایی‌ام که خونده بودم تست کم زده بودم و آمادگیم کمتر از حد بود.

+++حالم یکم بهتره. فقط یکم.