بیحسی
الان دقیقا همون جای زندگیام که نه عمیقا ناراحت میشم و نه عمیقا خوشحال.
با یکی از رفقا این مدت چند بار بحث کردیم سر این قضیه که خوبه یا بد.
خب اون معتقده که هی شکستن و سرپا شدن سخته و آدم رو فرسوده میکنه. معتقده اگه یه مسیر امن رو بریم و کمتر با احساسات درگیر باشیم، روزهامون راحتتر میگذرن و ترجیحش همینه.
اما من نظرم کاملا برعکسه.
شخصا، الان که حس های عمیقی رو تجربه نمیکنم، حس سطحی بودن به کل زندگیم دارم و این داره منو شدیداً آزار میده.
این میزان از بیحسی، همراه خودش بیهدفی و سردرگمی رو میاره و من اصلا دوستش ندارم.
علیرغم این که بیهدفی و سردرگمی و سطحی بودن همراهشه و باعث میشه اذیت بشم از این بابت، دلیلی شده برای تلاشم جهت از بین بردن این حسها.
نمیدونم میتونم منظورم رو برسونم یا نه.
اما اینجوری بگم که آزار میده، اما آزار مفیدیه.
مثل وقتی که درد میکشی برای زیباتر شدن.
خلاصه که نه نظر دوستمون رو قبول دارم، نه نظر خودم.
بیاید متعادل بشیم بچهها جون.
آره خوب اونم یکجورایی درست میگه. سنمون اکتفا نمیکنه... یعنی نمیتونی بیشتر از یک حدی رابطت رو عمیقتر و محکمتر کنی صد در صد یکجایی به گره میخوری. از طرفیم ممکنه هنوز به صورت کامل به بلوغ فکری و احساسی نرسیده باشیم و دردسر باشه. من خودم هنوزم که هنوزه احساس میکنم خامم تو بعضی موارد. هر طور میخوای زندگی کن ولی زیاد سخت نگیر و حساس نباش. اگر زیاد خودت رو محدود کنی باعث میشه بی مورد گارد بگیری برا همه چیز و شاید تو کل اون مدت بی تجربه بمونی و فرصتهای زیادی از دست بدی. اگر هم بیش از حد شل کنی سر از چیزهای عجیب در میاری و ممکنه خوب نباشه برات.
درکت میکنم... :)) بیخیالش بابا. آدم اگر داشتههاش رو ببینه و ارزششون رو بدونه، هدفی داشته باشه و تلاش کنه کمتر فرصت میکنه به نداشتههاش فکر کنه و غصه بخوره. میگم دیگه... این همه دوست رفیق خانواده، به نظرم ارزشش رو داره یکبار دیگه آدم به خودش و دوستاش نگاه کنه و ببینه تو اون رابطهها چیا کمن. بعلاوه ممکنه ببینی اونام مثل توعن و یا دردسرای تو رو یک زمانی داشتن! اگر قرار بر اینه محتاط عمل کنی بهتره از داشتههات بهتر استفاده کنی.
عجله نکن قول میدم همه چیز به وقتش حل بشه! هم برای خودت هم برای خودم و هم برای هر کس دیگه... هممون یک روزی همین احساسات عمیقو تجربه میکنیم :)
اینکه با رفتن به مسیر امن فرد براش راحت میگذره یا نه بستگی به خودش داره... بعضیا ممکنه به همون راههای دیگه عادت کرده باشن و اینطوری براشون راحتتر باشه. بعضیام برعکس ممکنه اینقدر آسیب دیده باشن یا از عواقب نگران باشن که ترجیح بدن همون درد مسیر امن رو تحمل کنن.
ولی خوب در نهایت هممون انسانیم... هممون نیاز به تعامل داریم و احساسات تو وجودمون هستش. حتما لازم نیست که احساسات عمیق رو با کسی تجربه کنی تا اون خلا درونی پر بشه. بعضا بهبود رابطه با خانواده یا گپ و صمیمیت با دوستان و اجتماع میتونه بخشی از اون خلا رو پر کنه و تو روابط آینده هم تاثیر مثبت داشته باشه. اگرم بخوای که باز اون احساسات عمیق رو تجربه کنی چرا که نه! به نظرم مشکلی نداره. آزاد باش :) ولی خوب حواست باشه آزادیم بهایی داره و مواظب باشی که پات نلغزه و نزاری احساساتت باعث بشن از زندگی عقب بمونی و خودت و عقلتو ببازی. اگر اینا نیست و اون احساسات عمیق سازندس به نظرم مانعی نیست که جلوش رو بگیری.
در کل به نظرم شناخت و ارتباط بهتر با آدما میتونه مفید باشه بخاطر همین بیش از حد نیاز خودت رو محدود نکن. فقط حواست باشه :) نظر کلی من اینه! و با میانهروی کاملا موافقم.