بعد از شنیدن ماجرای این همه اعدامی و دستگیری جدید، بعد از نیکا شاکرمی و آرمین جلالی روشن و تک تک شریفی‌ها و تهرانی‌ها و پلی‌تکنیکی‌ها و معترضین تک تک دانشگاه‌ها، شروین و و و.... نهایتا به این نقطه رسیدم که بگم:
من دیگه اشکی برای ریختن ندارم.
قلبی واسه شکسته شدن ندارم.
دلی واسه نگران شدن ندارم.
من دیگه نمی‌کشم بچه‌ها.

اینکه فقط وبلاگ من و یکی دو نفر دیگه‌ست که از ماجرا های اخیر دارن پست میذارن عصبیم می‌کنه.
بیانی‌ها کجایید؟
خودم به خاطر محدودیت‌هام خونه‌ام. دلم تو خیابونا. پیش تک تک دوستام. تک تک کسایی که دوستشون دارم.
حتی تک تک کسایی که نمی‌شناسمشون ولی تو خیابونن.
دلم خونه...