نت ملی شده ولی دیگه تلگرام بالا نمیاد...

امروز دوباره همه‌جا بوی خون میومد. :)

دیروز خوشحالی کردم برای آزادی آرمین جلالی روشن و امروز دوباره عزادارم برای جوونای بعدیمون...

خیلی از رفیقام روز اول دانشگاهشون بود و گیر کردن...

این روزا تنم دائم می‌لرزه که بلایی سر کسی نیاد...

صحبتای مادر نیکا رو گوش کردم. شجاعت این زن بی‌نظیره. :)

۱۰ دقیقه صحبت کرد، بدون گریه، بدون ذره‌ای ضعف و ترس و گند زد به هر آن‌ که باید.

از همچین مادری، همچون دختری هم بار میاد دیگه. :)

از طرف خانواده‌ام تحت فشارم.. از همیشه بیشتر.

چه در مورد حجابم و چه در مورد بیرون رفتنم...

می‌دونن کله‌خرم و برای همین نمیذارن تکون بخورم که یک درصد بخواد فکر بیرون رفتن به سرم بزنه.

البته که کار مشکوکی بجز اخبار خوندن نکردم اما خب... دائما در حال بحثم باهاشون که چرا نمی‌ریم بیرون اعتراضات؟

مثل یه ویروس واگیردار، اخبار و اطلاعاتم رو به فامیل که به شدت تو افکار مزخرفشون موندن و تنها منبع خبریشون صدا و سیماعه، انتقال می‌دم و تاثیرش رو هم واقعا می‌بینم...

نوشتن از اینا، عاقلانه نیست ولی می‌نویسم.

می‌نویسم چون هر کسی یه جوری باید صداش رو برسونه...

همچنان محله‌ی ما خبر خاصی نیست ولی محله های مجاور یکم تکون خوردن...

مراقب خودتون باشید رفقآ. :]🫂🫀


+عنوان از سرود زن - مهدی یراحی