به خاطر جام جهانی‌ای که کسی قرار نیست ببیندش، فردا دوتا کلاسمون کنسله. :)

و مایی که ثابت می‌کنیم فردا میخوایم درس بخونیم و کلاس صبح رو با قدرت تشکیل میدیم...

بعضی از کلاسا همچنان برنامه‌شون اعتصابه، ولی خب کلاس ما یه سریا غیبتاشون پر شده بود و در نتیجه مجبوریم بریم.

دوباره خبر دستگیری دوتا آشنای دور بهم رسیده.. یکیشون آزاد شده خداروشکر ولی خب اون یکی خبری ازش نیست.

امشب متوجه شدم چندتا دیگه از دخترای اون اکیپی که من باهاشون بحثم شده بود و لفت دادم، با تکرار حرفای من، یعنی ذکر کردن هول و دورو بودنشون، لفت دادن.

و ادمینی من که به یکی از اون پسرا خیلی فشار آورده بود و برم داشته بود هم برگشت. :)

هر چقدر من ارتباطاتم داره با بقیه‌ی دانشکده بهتر می‌شه، اون چند نفری که اکیپ شدن بیشتر دارن دشمن پیدا می‌کنن.

به هرحال فاز شاخی گرفتن این داستانا رم داره.😂🤌

و آره خلاصه.

من که بعد از بحث و دعواهام هم فعالیتم تغییری نکرد.

با هرکی‌ام که خواستم ارتباطم رو سیو کردم.

هرکی‌ام باهام مشکل داره خب لقش دیگه. :)

مهم اینه که دوستام رو دارم.

اینا رو ولش کن.

پریشب تو گروه از یکی غلط املایی گرفتم طبق عادتم، بعد دوباره بحث این پیش اومد که ادبیات چند شدم و چقدر گیر میدم و این صحبتا.

یه تیکه بحث شعر شد، گفتم "من شعرم زیاد میخونم :)"

یکی از پسرا ریپ زد گفتش "بمولا که باید یکیو پیدا کنیم اینجوری که تو ادبیاتو دوست داری، دوسمون داشته باشه" :)))...))))))))

نمی‌دونم چرا ولی حرفش بهم چسبید.

دیگه از چی بگم؟

امروز دیگه خونه موندن واقعا خسته‌ام کرده بود.

اول صبح بعد از صبحونه دست مامانو گرفتم و رفتیم پیاده‌روی.

بعدشم خرید و یکم کارای خونه کمک مامان و یه جلسه‌ی روانشناسی دیگه که گوش کردم و بعدم لالا.

غروبم باهم کیک درست کردیم و این سری، من تنها کاری که کردم الک کردن مواد بود.

گذاشتم مامان درست کنه تا خودشم یکم یاد بگیره. :))

بی‌بی کیک رو درست کردیم.

بار اول با خامه ولی امشب بدون خامه.

چون که مامان شدیدا رو چاق شدنمون حساسه.🚶🏻‍♀️🤌

آخر شبم یکم از جزوه ریاضی۱ ام رو نوشتم.

در کل روز مفیدی بود برام و راضی‌ام.

کلاس امروزمونم خود استاد کنسل کرد و دمش گرم.

و دیگه همین.