دیروز بعد از دانشگاه، داشتم می‌رفتم به سمت ایستگاه اتوبوس، بعد دیدم از این ایستگاه صلواتیا و اینا زدن تو راه.
یکم رفتم جلوتر، سر راهم بود.
دیدم بین غرفه‌هاشون، تو یه غرفه هم سمنو پزون دارن و خانوما وایستادن که سمنو هم بزنن..
حس عجیبی بود.
شاهین تو یه گوشم می‌خوند "کجاست ای یار آغوش تو؟"

و نوحه با بلندگو پخش می‌شد و من داشتم به این فکر می‌کردم که برم و سمنو هم بزنم، تا شاید فرجی بشه و دلم آروم بگیره...

رفتم:).

ایشالا که خود حضرت زهرا کمکمون کنه...